اشاره: مسعود روشنپژوه ، مجري تلويزيون است و تاكنون اجرا و تهيه مسابقات متنوعي همچون 10 سوال 10جايزه، آب آب زندگي و تب و تاب را به عهده داشته، اما مشهورترين و محبوبترين برنامه او مسابقه محله است كه اجرايش سابقهاي در حدود 20 سال دارد.
خودش در رابطه با اين مسابقه ميگويد: من و گروهمان ركورددار برنامهسازي در حوزه كودك و نوجوانيم.من تاكنون بيش از هزار برنامه مسابقه اجرا كردهام، البته بين پخش مسابقه محله حدود 4 سال فاصله افتاد و متوقف شد. من از نظر اجراي مسابقه هم ركورد دارم. حالا كاري به خوب و بدش ندارم. در بخش ورزشي هم از نظر سابقه برنامه ورزش و مردم ركورددار است.
روشنپژوه متولد 1343 شهر كرمان است. سال 1369 به جمع مجريان شبكه 2 پيوست. او 12 سال پيش از ورود به تلويزيون، بازيگر تئاتر بود.
روشنپژوه بتازگي اجراي مسابقه «با هم» از گروه فرهنگ و هنر شبكه يك سيما را هم عهدهدار شده است.
با اين مجري موفق تلويزيون درباره اجراي كودكان و بايدها و نبايدهايش همصحبت شديم.او دنياي بچهها را دوست دارد و برايمان خاطرات زيادي از شيطنتهاي كودكان در حين اجراهايش تعريف ميكند.
روشنپژوه تلاش ميكند بچههاي نسل اينترنت و رايانه را تشويق به جنب و جوش و تحرك كند. او نگران بچههايي است كه شب و روزشان را با بازيهاي رايانهاي سپري ميكنند؛ بچههايي كه به قول روشنپژوه همه هيجانشان در نوك انگشتانشان خلاصه شده است.
اجراي برنامه مسابقه محله سابقهاي حدودا 20 ساله دارد. به نظر شما رمز ماندگاري اين برنامه در چيست؟
رمز ماندگارياش به تنوع و تعدد فرهنگ كودكان و نوجوانان برمي گردد. برنامههايي كه از خود بچهها براي خودشان توليد شود، محبوب ميشود و ميماند.ولي برنامههايي كه با ديد بزرگترها ساخته ميشود خيلي بايد پر و پيمان باشد كه ماندگار شود. تازه در آن صورت هم بعيد ميدانم برنامه محبوب شود. بچههاي امروزي بعضا سريالهاي بزرگترها را به برنامه كودك ترجيح ميدهند.
يعني اين مسابقه شبيه يك كار داستاني است كه قهرمانان اصلي و فرعياش خود بچهها هستند. درست است؟
بله. بچهها با مسابقه محله همذات پنداري ميكنند. بازيهاي ما ريشه در رفتارهاي اجتماعي خود بچهها دارد. بچهها در آن لحظه احساس ميكنند خودشان گوشهاي از اين شيرينكاريها و بازيها را انجام دادهاند.
يك بخشاش هم اين است كه بچهها خود واقعيشان را ارائه ميكنند. يعني جلوي دوربين ادا در نميآورند و نقش بازي نميكنند.
ما دوربين را كه ميكاريم خيلي اتفاقات ميافتد. وقتي من سلام ميكنم يك پسربچه از پشت سرم رد ميشود. من گفتهام هيچ وقت در هيچ شرايطي ضبط دوربين را متوقف نكنيد. بگذاريد دوربين كار خودش را بكند. بچه ممكن است پشتك بزند، گريه بكند يا قهقهه بزند و...
ما دريچهاي به واقعيت زندگي بچهها باز كردهايم. نه به آنها ميگوييم آرام باش، نه ميگوييم داد نزن، و نه...
مثل برنامههاي ديگر خيلي به فكر نصيحت كردن نيستيم. ميبينيم بچه دارد پشتك ميزند. به او ميگوييم دو تاي ديگر هم بزن.
به نظر من شباهت برنامه شما با برنامه نود در اين است كه در هر دو برنامه تيپهايي را ميبينيم كه به آدمهاي دور و برمان شبيهاند. با اين تفاوت كه نود جنبه انتقادي هم دارد. اما برنامه شما فقط سرگرمكننده است. چقدر اين حرف را قبول داريد؟
برنامه نود به ريشهها ميپردازد. با همه محدوديتها و مشكلاتي كه وجود دارد فردوسيپور از خيلي چيزها انتقاد ميكند. بينندهاي كه تا 2 صبح نود را ميبيند ميداند در انتها با يك فراغ خاطر ميرود ميخوابد. چون كسي پيدا شده كه درددلش را گفته است. در برنامه ما هيجانات دروني بچهها ارضا ميشود. همان كارهايي كه بچهها ميكنند به تصوير كشيده ميشود.
ما بيشتر از 2000 بازي در اين برنامه طراحي كردهايم. بارها آموزش و پرورش از ما خواسته كتابي را با عنوان بازيهاي بومي محلي بنويسيم. اينها سرگرميهايي هستند كه در فضاهاي محدود قابل اجرا هستند.
بازهاي ما كارهايي هستند كه بچهها خوششان ميآيد. بزرگترها از بچهها ميخواهند اين كارها را نكنند. وقتي من كودك بودم عاشق اين بودم كه از اين جور بازيها كنم. با بچهها كنار ديوار ميايستاديم و جاپا ميگرفتيم و از ديوار بالا ميرفتيم.
بچهها در برنامه ما تواناييهاي جسمي و حركتيشان را نشان ميدهند. علي صادقي از همين برنامه بود كه به سمت بازيگري كشيده شد.
در شبكه 2 برنامهاي به نام با بچههاي مدرسه اجرا ميكرديم كه همين تم را داشت. اين برنامه را كه ضبط ميكرديم علي صادقي آمد و گفت من تئاتر بازي ميكنم.
من ميتوانم بازي او در برنامهمان را پيدا كنم و به شبكه بدهم تا پخش بشود. خيلي از افراد ديگر در همين جور برنامهها كشف ميشوند و در بخش رسانهاي به سرانجامي ميرسند.
وقتي با بچهها بازي ميكنيد خيلي راحت با آنها قاطي ميشويد. انگار كه خودتان هم يكي از آن بچهها ميشويد. شايد به خاطر اين است كه كودك درون شما خيلي رشد نكرده است. چطور ميتوانيد به اين ارتباط صميمانه با كودكان برسيد؟
كودك درون من همچنان زنده است.من بازي با بچهها را دوست دارم. هيبت من هيبت كودك پسندي نيست. شما من را كنار داريوش فرضيايي (عمو پورنگ) ميبيني كه او جثه ريزتري دارد. اما من واقعا بچهها را دوست دارم. بعضي از برنامههايي كه محبوب نميشوند مشكلشان اين است كه دستاندركارانشان اين حس را نسبت به بچهها ندارند. من وقتي به صورت بچهها نگاه ميكنم واقعا معصوميت و دل پاكشان را ميبينم. حالا كار ندارم آن بچه ممكن است در آينده يك خلافكار بشود. من دوست دارم نوعي كار كنم كه آن بچه شاد بشود.
حالا اگر يك روز خودتان ناراحت و افسرده بوديد چه ميكنيد؟ چطوري ناراحتيتان را پنهان ميكنيد؟
خيلي وقتها اين طوري بوده. من بچهها را كه ميبينم حالم جا ميآيد. به هر حال رسم كار ما اين است. اگر خداي نكرده بزرگترين سوگ هم سراغم بيايد، بايد كارم را به نحو مطلوب انجام بدهم. چند وقت پيش ساعت 4 صبح از خواب بيدار شدم و به سمت بندرعباس رفتم. با تاخير هواپيما ساعت 9 رسيدم. 5 ساعت زميني تا بندر جاسك رفتم. تازه سفر من از آن لحظه شروع شد. بعد در آنجا ميبينم كه برخي بچهها از امكانات اوليه زندگي محروماند. اينها خيلي من را اذيت ميكند. كاري از دست من برنميآيد. من خيلي شاهكار كنم ميتوانم 20 نفرشان را موقتي راه بيندازم.
من در مسير چابهار كپرهايي ديدم كه جلوي آن 10 تا بچه داشتند با كله عروسك فوتبال بازي ميكردند. بچهها من را نشناختند. چون تلويزيون نداشتند. هديههايي را كه ميخواستيم در برنامه به بچهها بدهيم به آنها داديم. هداياي ما يك قرص مسكن نيم ساعته هم نبود.
يك بار وارد مغازهاي شدم. مغازهدار گفت چرا چهرهتان خندان نيست. به شوخي گفتم وقتي برنامه اجرا ميكنم ميخندم چون قرار است پول بگيرم، اما الان قرار است به شما پول بدهم، پس نميخندم.
چطور شد به اين فكر افتاديد كه برنامه را از تهران خارج كنيد و به شهرستانها برويد؟
من خودم دوست دارم به شهرستانها بروم، چون بچههاي گوشه و كنار ايران لهجههاي جالبي دارند. شرايط اقليمي ايران خيلي متنوع است.
به شهرستانها كه ميرويد جنس بازيها را عوض ميكنيد؟
نه. من دنبال بازيهايي هستم كه بچهها در عين رقابت سرگرم هم بشوند. مهم نيست كه محلي باشند.
بازيهاي مسابقه محله را چطور طراحي ميكنيد؟
با توجه به لوكيشني كه در آنجا وجود دارد مينشينم فكر ميكنم. دوست دارم بازيها در عين ورزشي بودن جنبه طنزي هم داشته باشند. مثلا ميگويم در يك زمين چمن صندوقها را روي هم بگذاريد و بالا برويد. هر كس بالاتر ايستاد برنده است.
آن وقت نميترسيد يك نفر از بچهها از بالا به پايين بيفتد و صدمه ببيند؟
خدا را شكر تا الان كه بالاي هزار تا برنامه ساختهايم يك قطره خون از بيني كسي نيامده. كوچكترين اتفاقي نيفتاده. بچهها خيلي تيزتر از اين حرفها هستند. ميدانند چطور از پس فرار از حادثه بربيايند.
من شنيدم بعضيها در شبكههاي خارجي از مسابقه محله الگو برداري كردهاند.درست است؟
3 سال است كه شبكه 5 تركيه برنامهاي عين برنامه ما راه انداخته است. اسمش هست «بو محله د» يعني اين محله. من شك ندارم كه اين برنامه از مسابقه محله الگو گرفته است.
حتما مجرياش هم مثل شما سرش را تراشيده است!
به جان خودم سرش را هم مثل من تراشيده (ميخندد) يكي از دوستان فايل اين برنامه را با ايميل براي من فرستاد. حتي بخشهايش هم همان بخشهاي ماست. تلويزيون با كمترين هزينه ميتواند بچهها را شاد كند. هميشه نيازي به دكورهاي سنگين نيست. بقيه هم ميخواهند اين راه را امتحان كنند.
حالا چرا موي سرتان را مثل فوتباليستها تراشيدهايد؟
من خوشحالم كه الان موي اين طوري مد شده (ميخندد). سر طاس يا موي تراشيده تنها مدل مويي است كه پيامبر توصيه كرده. شما براي نزديك شدن به خدا در سفر حج بايد موي سرتان را بتراشيد. بازيكنان تيم برزيل وقتي به اردو ميروند بايد سرشان را بتراشند. در آن صورت بازيكنان نميتوانند جلب توجه كنند. وقتشان جلوي آينه تلف نميشود. بهداشت را بهتر رعايت ميكنند. در مصرف آب و برق صرفهجويي ميشود، چون نميخواهند با سشوار موهايشان را خشك كنند.
در برنامهتان به دنبال آموزش و آگاهي بخشي هم هستيد؟
قرار نيست همه پيامها مستقيم به بچهها ارائه بشود. من يك مسابقه ميسازم و در آن ميگويم اين حركت را انجام بدهيد. بچه ميگويد فلاني از اين ارتفاع افتاد، پس من بايد مراقب باشم.
شما يك برنامه آموزشي تلويزيون را پخش كنيد و بعد برويد از مردم نظرسنجي كنيد. بپرسيد حرفهاي برنامه چقدر در زندگيات تاثير داشت.
دوران نصيحت سپري شده است. فرزندان ما الان از معلمها بيشتر ميفهمند. چون بچه تمام وقت در اينترنت ميچرخد و با تلفن همراه كار ميكند. تنوع رسانهها زياد شده است.
تا حالا نشده در برنامهتان بچهها را نصيحت كنيد؟
من در يكي از برنامههايم گفتم اگر ميخواهيد در مصرف برق صرفهجويي كنيد همين الان تلويزيون را خاموش كنيد. 20 دقيقه ديگر كه برنامه من تمام شد تلويزيون را روشن كنيد. همكارانم گفتند اين چه حرفي بود؟ چرا عليه برنامه خودت تبليغ منفي ميكني؟ بعضيها برنامه ضعيف ميسازند و در آن از مردم ميخواهند برق كمتري مصرف كنند.خود آن برنامه دارد برق مصرف ميكند! صبحها كه تلويزيون را روشن ميكني، اگر تصويرش را هم نبيني هيچ فرقي نميكند.بيشتر وقتها دو نفر دارند با هم حرف ميزنند. اسم اين رسانه تلويزيون است.يعني بايد مفاهيم سنگين و سبك را از طريق تصوير به مخاطب منتقل كند.
برنامه شما كه شروع ميشود بعضيها ميگويند برنامه يك و يك و يك شروع شد. چرا اينقدر اصرار داريد بچهها اين جملهها را در تمام مسابقات تكرار كنند؟
برنامههاي تلويزيون هر كدام بايد هويتي داشته باشند. با كوچكترين اشاره شما بايد يادتان بيايد كه اين صدا يا تصوير مربوط به كدام برنامه است. ما 20 سال پيش اين را در تلويزيون پيدا كرديم.
وقتي بچهها ميگويند يك و يك و يك من خيلي بيشتر خوشحال ميشوم تا مثلا بگويند روشنپژوه. وقتي من را ميبينند و ميگويند يك و يك و يك ميفهمم كه من را از اين برنامه شناختهاند. اما اگر بگويند روشنپژوه ميفهمم كه من را از جاي ديگري شناختهاند.
يكي از مزيتهاي برنامه شما اين است كه منحصر به بچه درسخوانها نيست. يعني خيلي از كساني كه جلوي دوربين ميآيند جزو شيطانترينهاي مدرسه هستند.
اتفاقا آنهايي كه تنبل كلاس هستند در مسابقه ما خيلي باحال كار ميكنند (ميخندد). بچهاي هست كه ذاتا خنگ است. من آن بچه را هم در مسابقههايم ميآورم. آن بچه تقصير خودش نيست كه كندذهن به دنيا آمده. من يكبار در هواپيما نشسته بودم. مهماندار گفت خلبان با تو كار دارد. خلبان من را به كابين برد و گفت من كلاس دوم راهنمايي كه بودم در برنامه شما شركت كردم. اتفاقا بچه درسخوان هم نبودم. اما در برنامه شما برنده شدم.
كلمه شيرينكاري كه شما در برنامهتان استفاده ميكنيد دقيقا چه تعريفي دارد؟
شيرينكاري يعني كاري جدا از رفتارهاي معمول روزانه. در برنامه ما بچهاي كه حركت ورزشي هم بكند شيرينكاري محسوب ميشود. ورزش ژيمناستيك واقعا شيرينكاري است. پشتك زدن كاري است كه هر كسي از عهدهاش برنميآيد. تقليد صدا يك شيرين كاري است. چند روز پيش يكي از بچهها صداي الاغ در آورد. يك صداي عجيبي در آورد كه با خود الاغ مو نميزند (ميخندد). صداي دراز گوش صداي خيلي قشنگي نيست، ولي بچهها اين چيزها را دوست دارند.
خودتان كه بچه بوديد چه شيرينكاريهايي ميكرديد؟
بچه كه بودم شعبده بازي ميكردم. يك سري وسيلههاي بزرگ داشتم. يادم ميآيد سر قطع ميكردم و نيم تنه را از هم جدا ميكردم. همين الان خيليها دارند با اين وسيلهها كار ميكنند.
با بچههايي كه صبح تا شب با بازيهاي رايانهاي سر و كار دارند چطور كنار ميآييد؟ بچههاي امروزي در فضاهاي آپارتماني خيلي امكان جنب و جوش ندارند. ماشيني شدن زندگي چه تاثيري بر بچهها ميگذارد؟
اصولا دنياي امروز ما دنياي تنبلي است.تلفن همراه و خودرو و رايانه مردم را تنبل كردهاند. آدمها فكر ميكنند هر چقدر سكون بيشتري داشته باشند دارند بهتر زندگي ميكنند. شايد بعدها به اين نتيجه برسيم كه كاش اين اتفاق نميافتاد. كاش من با اسب به اين طرف و آن طرف ميرفتم.به هر حال نميشود جلوي فناوري روز را گرفت. بچهها وقتي جلوي كامپيوتر مينشينند قوز ميكنند و چشمهايشان سرخ ميشود. هيجانهاي دورنيشان در انگشتهايشان خلاصه ميشود. انگشتهايشان واقعا درد ميگيرد. اين دردها منجر به آرتروز ميشود. اينها بعدها مشخص ميشود. من وقتي برنامه درست ميكنم به بچهها ميگويم دست، سوت و جيغ. همين باعث ميشود انرژي بچهها تخليه شود. اين بچه وقتي دارد با رايانه بازي ميكند نميتواند جيغ بزند، چون پدرش آنجا نشسته است. من نه دكترم نه روانپزشك. اما احساس ميكنم بچههاي امروزي اين مشكلات را دارند. با همين انگيزه هم برنامهام را تهيه ميكنم. سر و سامان دادن چند هزار بچه شوخي نيست. ما وقتي نماهاي خداحافظي را ميگيريم شما ميبينيد چه جمعيتي هجوم ميآورند. وقتي ميگويم خدانگهدار نه من ميمانم نه تصويربردار.
حالا چرا آخر برنامه همه بچهها طرف شما هجوم ميآورند؟
بچهها اين كار را از خود تلويزيون ياد گرفتهاند. آن زمان آخرين لحظههايي است كه شانس دارند تصويرشان ثبت بشود.
تا حالا به بازيگر شدن فكر نكرديد؟ نميخواهيد بازيگري را هم تجربه كنيد؟
نه، اصلا. همين مسابقه محله را بتوانم اجرا كنم كلي كار كردهام. بازيگرها بعد از كلي كار كردن ميآيند مجري ميشوند. وقتي تو اجرا ميكني در منظر بيننده جايگاهي داري؛ اما وقتي در كنارش بازي هم ميكني بيننده نميپذيرد كه اينها حرف دلت است. ميگويند هنگام اجرا هم دارد بازي ميكند. اين خوب نيست.در دنيا مرسوم نيست كه يك نفر هم مجري باشد هم بازيگر. ممكن است بازيگري برود مراسم اسكار را اجرا كند اما آن يك كار ويژه است در ارتباط با حرفه خودش.