با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد.فقط اگه می خواین از همه ی امکانات وبلاگ بهره ببرید!!!عضو شید. می خوام یه وبلاگ مستقل درست کنم که توش تمام شعرهای که نوشتم رو بذارم.منتظر باشید!
آدرس اصلی:
www.mahdipc.tk
شايد كسي در سن و سال ابراهيم فروزش ديگر فرصت يا حوصله تماشاي برنامه كودك را نداشته باشد، اما قطعا كسي مثل او كه در سينماي كودك و نوجوان واجد كارنامه پرباري است و فيلمهاي زيادي براي كودكان ساخته، مخاطب كودك را ميشناسد و به نيازها و ذائقه او آشناست.
شايد به همين دليل باشد كه براي تشكيل اتاق فكر سينما در تلويزيون از وي نيز دعوت به عمل آمد تا تجربيات و پيشنهادات خود را براي اعتلاي برنامهها و فيلمهاي كودك در تلويزيون بيان كند. ما نيز براي شما همين كار را كرديم و به سراغ ابراهيم فروزش كارگردان سينماي كودك رفتيم تا درباره نقش و كاركردهاي تلويزيون در ارتباط با كودكان بپرسيم.
مصاحبهاي كه در ذيل ميخوانيد محصول اين گفت و شنود است كه حول محور تلويزيون و نسبت آن با مخاطبان كودك صورت گرفته است.
به نظر ميرسد كه در اوج و فرود بخش كودك و نوجوان و فراز و نشيبي كه طي اين 2 دهه تجربه كرده نسبت معنادار و مستقيمي بين سينما و تلويزيون به عنوان دو رسانه متفاوت وجود داشته است. به اين معني كه مثلا در دهه 60 كه سينماي كودك در دوران طلايي خود به سر ميبرد برنامههاي تلويزيون در بخش كودك و نوجوان نيز از شرايط مطلوبتري نسبت به اكنون برخوردار بودند و چهبسا سينما بسياري از ايدههاي خود را از تلويزيون وام ميگرفت يا دستكم متاثر از آن بود. با اين مقدمه ميخواستم نظر شما را درباره تاثيرات مثبت تلويزيون در رشد و اعتلاي سينماي كودك و نوجوان بدانم؟
واقعيت اين است كه مقوله سينما با تلويزيون دستكم در حوزه كودك، تفاوتهاي عمدهاي دارد. البته به اين معني نيست كه اين دو از حيث بنيادي و ماهوي هيچ ارتباطي با هم ندارند. شما اشاره كرديد كه سينماي كودك در دهه 60 دوران طلايي خود را سپري كرده است ضمن تاييد سخن شما بايد اضافه كنم كه بسياري از افتخارات و اعتبارات بينالمللي سينماي ايران نيز به توليد آثار ارزشمند در سينماي كودك و نوجوان برميگردد. اين كه برنامههاي كودك تلويزيون در شرايط كنوني نسبت به دهه 60 دچار چه تغيير و تحولاتي شده تا حدودي از اعتبار قضاوت من خارج است چون من بيننده دائمي تلويزيون نيستم. بويژه اين كه سن و سال ما ايجاب نميكند كه بنشينيم و برنامه كودك نگاه كنيم، اما بدون شك كاربرد و كاركرد تلويزيون به عنوان يك رسانه فوقالعاده قدرتمند و گسترده بيش از سينماست و ميتواند با مخاطبان بيشتري ارتباط برقرار كند. در همين بخش كودك، شما توجه داشته باشيد كه بسياري از كودكان در شهرهاي كوچك و روستاها فاقد امكانات تفريحي مثل سينما هستند و تنها ابزار و رسانهاي كه ميتواند آنها را سرگرم كند تلويزيون است. من به دليل اين كه اكثر فيلمهايي كه ساختم در شهرستانها و روستاها بوده شاهد بودم كه تلويزيون چه نقش مهمي در اين مناطق دارد و كودكان نه فقط برنامههاي مخصوص خودشان كه بسياري از برنامههاي ديگر تلويزيون را نيز تماشا ميكنند. اين البته فرصت بسيار خوبي براي برنامهسازان تلويزيوني است كه از ظرفيت عظيم مخاطبان خود به خوبي استفاده كنند. يكي از اين راهها ميتواند توجه بيشتر تلويزيون به ساخت و نمايش آثار سينماي كودك و نوجوان باشد كه پيوند خوبي بين اين دو رسانه نيز برقرار ميكند.
شما به افتخارات بينالمللي سينماي كودك اشاره كرديد و من هم اين نكته را اضافه ميكنم كه بسياري از فيلمهاي پرفروش ما در تاريخ سينما نيز به فيلمهاي كودك و نوجوان اختصاص داشت. مثل شهر موشها يا كلاه قرمزي و پسرخاله و جالب اين كه قصه و شخصيتهاي اين فيلمها برگرفته از برنامههاي تلويزيوني بودند. در واقع موفقيت اين فيلمها مصداقي از اين ايده است كه تلويزيون چقدر ميتواند در رشد و اعتلاي سينماي كودك موثر باشد. به اين معني كه تلويزيون با ساخت مجموعههاي موفق سرمايه بالقوهاي ايجاد ميكند كه سينما ميتواند از اين ظرفيت بهرهبرداري مفيد را انجام دهد.
درست است. وقتي بر فراگير بودن تلويزيون تاكيد ميكنم منظورم همين دامنه تاثيرات اين رسانه روي مخاطب است و اين كه چقدر ميتواند مخاطب را مجذوب خود ساخته يا دافعه ايجاد كند. مثالهايي كه شما زديد را رد نميكنم، اما اين شيوه نميتواند به يك الگوي واحد براي كمك به سينماي كودك تلقي شود. تلويزيون كاركردهاي خاص خود را دارد و لزوما نبايد به نفع سينما برنامهسازي كند؛ بلكه سينما فينفسه و به شكل مستقل بايد قابليت و توانمندي خود را حفظ كند. شايد مهمترين كاركردي كه سينما براي تلويزيون دارد كاركرد تبليغاتي آن باشد و از اين طريق ميتواند مردم را با سينما آشنا كند. در واقع يكي از راههاي آشنايي و ارتباط مخاطبان با سينما، تبليغات تلويزيون است.
البته تلويزيون ميتواند به كاهش بحران مخاطب در سينماي كودك هم كمككند.
قطعا بيتاثير نيست، مثل نمونههايي كه خودتان مثال زديد، اما اين شرط كافي نيست. يعني بحران مخاطب در سينماي كودك به شكل اولي به دليل كاركردها يا ضعف تلويزيون نيست و آن را بايد در خود سينما جستجو كرد. تلويزيون در اينجا ميتواند نقش مكمل را داشته باشد نه نقش اصلي و تعيينكننده. البته تلويزيون شايد بيش از سينما در برابر مخاطبان كودك مسوول است. ما جزو جوانترين كشورهاي دنيا هستيم و شايد بيشتر مخاطبان ما را همين كودكان و نوجوانان تشكيل دهند لذا تلويزيون وظيفه سنگينتري نسبت به سينما در قبال برنامهسازي و پاسخ به نيازهاي آنها دارد هم در جهت ايجاد سرگرمي و هم هدايت و رشد اخلاقي. يادتان باشد كودك ابتدا با تلويزيون آشنا ميشود و پاي برنامههاي آن مينشيند و البته قدرت انتخاب زيادي هم در ارتباط با اين رسانه ندارد لذا اين رسالت اخلاقي و تربيتي تلويزيون است تا براي او خوراك مفيد فراهم آورد. كودكان بيش از بزرگسالان مشتاق تماشاي فيلم يا برنامههاي تلويزيوني هستند و از حيث مخاطبشناسي، قابليت تاثيرپذيري زيادي دارند كه اين يك فرصت و سرمايه بزرگي براي تلويزيون است تا در برنامهسازيهاي خود پوياتر باشد.
اتفاقا اين نقدي است كه ميتوان به برنامههاي كودك تلويزيون داشت به اين معني كه مخاطبشناسي درباره آن صورت نميگيرد يا دستكم به طبقهبندي مخاطب دست نميزند. وقتي ما ميگوييم كودك و نوجوان طيفهاي سني مختلفي از آنها را شامل ميشود كه هر كدام ويژگيها و نيازهاي خاص خودشان را دارند. مثلا يك بچه 8 ساله به نوعي از برنامهها نياز دارد يا از آن لذت ميبرد كه ممكن است همان برنامه براي يك كودك 12 ساله يا نوجوان 16 ساله جذابيت نداشته باشد. لذا روانشناسي رشد و طبقهبندي علمي مخاطبان كودك ازجمله ضرورتهايي است كه تلويزيون بايد به آن اهتمام داشته باشد.
فروزش: در تلويزيون به سياستهاي نهادينه شده و باثباتي نياز است تا يك ايده خوب بتواند به سرانجام برسد مثل همين اتاق فكري كه قرار است در تلويزيون تشكيل شود و به سينماي كودك كمك كند. اميدوارم كه اين اتفاق بتواند به شكل ثابت ساماندهي شود تا تاثيرات مثبت آن را در عمل شاهد باشيم
اين طبقهبندي مخاطب در حوزه كتاب صورت گرفته است. مثلا رده سني الف تا جيم كه هر كدام آنها مخصوص يك طيف از كودكان است. اگر اين طبقهبندي در حوزه سينما و تلويزيون هم اتفاق بيفتد كار خوبي است هر چند كه در اينجا نسبت به كتاب كمي سختتر است بويژه اين كه سطح توليدات ما در حوزه كودك و نوجوان بسيار پايين است و لذا امكان اين تقسيمبندي تا حد زيادي مشكل است، اما به هر حال از لحاظ نظري يك تمهيد مخاطبشناسي و روانشناختي خوبي است كه بايد درباره آن فكر كرد. يك مساله ديگري هم كه در حوزه تلويزيون نمود بيشتري دارد و بر ساخت و توليد برنامههاي كودك تاثير ميگذارد، ساختار سازماني و مديريتي آن است؛ به همين دليل گاهي به دليل تغيير مديران و فقدان سياست ثابت و نهادينه شده نميتواند به تداوم يك فرآيند منطقي و موثر اميدوار بود. لذا به نظر من در تلويزيون به سياستهاي نهادينه شده و باثباتي نياز است تا يك ايده خوب بتواند به سرانجام برسد مثل همين اتاق فكري كه قرار است در تلويزيون تشكيل شود و به سينماي كودك كمك كند. اميدوارم كه اين اتفاق بتواند به شكل ثابت ساماندهي شود تا تاثيرات مثبت آن را در عمل شاهد باشيم.
اين بيثباتي و متغير بودن آيا به ماهيت خود مخاطب برنميگردد؟ مثلا فردي مثل من كه در دهه 60 به عنوان مخاطب كودك پاي برنامههاي تلويزيوني مينشستم و شايد نسبت به كودك امروز مخاطب پروپاقرصتري بودم با يك كودك دهه 80 تفاوتهاي عمدهاي داشته باشم و مثلا كودك امروزي نيازها يا ذائقه متفاوتي از كودك نسل گذشته داشته باشد. اين سيال بودن و تغيير كردن مدام مخاطب نيز ممكن است برنامهسازان تلويزيوني را در مخاطبشناسي با مانع روبهرو كند.
حتما همين طور است. اصلا مخاطبشناسي به همين دليل بايد صورت بگيرد. اگر مخاطب تغيير نميكرد يا نيازها و خواستههاي تازهاي پيدا نميكرد كه ديگر نيازي به شناخت مخاطب و نيازسنجي درباره آن نبود. نه فقط تفاوت نسلي كه حتي تقارن نسلي نيز در اينجا مصداق دارد. به اين معني كه مخاطب يك نسل نيز همه مثل هم نيستند و تفاوتهاي فردي موجب ميشود كه ما در يك نسل مشخص نيز با انواع و اقسام مخاطب همراه شويم. تلويزيون نسبت به سينما از اين امتياز برخوردار است كه از زمان، موضوع و شبكههاي متعددي برخوردار است كه هر كدام ميتواند براي بخشي از مخاطبان برنامههاي مورد علاقه خود را پخش كند. به عبارت ديگر وجوه رسانهاي تلويزيون خيلي بيشتر از سينماست كه با مخاطبان متعدد و البته متنوعي سروكار دارد كه همين مساله نيز ضرورت مخاطبشناسي را براي اين رسانه نسبت به سينما و حتي رسانههاي ديگر بيشتر ميكند.
مساله اين است كه كودك امروز برخلاف نسل گذشته از امكانات و تكنولوژيهاي رسانهاي ديگر مثل بازيهاي رايانهاي برخوردار است كه ترجيح ميدهد بيشتر با آنها ارتباط برقرار كند. در واقع ديگر تلويزيون مثل گذشته تنها ابزار سرگرمي و تفريح كودكان نيست.
كاملا درست است، اما اين به اين معني نيست كه تلويزيون يا سينما در برابر اين تكنولوژيهاي نوين شكست خورده اند. مهم اين است كه چگونه بتوانيم از تلويزيون و قابليتهاي چندبعدي آن استفاده كنيم و برنامههاي جذابي بسازيم كه وقتي مثلا برنامه كودك شروع شد بازي خود را رها كرده و به تماشاي آن بنشيند نه بالعكس. رسانههاي ديگر يا انواع سرگرميهايي كه ميتوانند جايگزين تلويزيون شوند زماني به قدرت بلامنازع بدل ميشوند كه رسانههاي ديگر كارايي خود را از دست داده يا عملكردشان ضعيف شده است. وقتي رسانهاي مثل تلويزيون بتواند برنامههاي جذاب و استاندارد براي كودكان توليد كند قطعا فراموش يا خاموش نخواهد شد.
ضمن اين كه تلويزيون از طريق فيلمسازي براي كودك بتواند آنها را جلب كند.
مطمئن باشيد كه اگر فيلم خاص كودك تهيه و توليد شود حتما آنها استقبال كرده و به تماشاي آن مينشينند. در همه جاي دنيا فيلمهاي خوب كودك مخاطبان خود را دارد و در واقع كودكان فيلمهاي خوبي را كه براي آنها ساخته شده تشخيص داده و تماشا ميكنند، اما شرط اين كار اين است كه تنوع سوژه و سليقه به رسميت شناخته شود. اين گونه نباشد كه تهيه و توليد فيلم يا برنامههاي كودك به برخي اشخاص خاص محدود شود. براي اين كار تلويزيون ميتواند زمينهاي فراهم كند تا فيلمنامهنويسان در حوزه كودك به خلق اثر بپردازند و از ميان آنها بهترين فيلمنامهها را انتخاب كرده و حمايت كنند تا آنها به فيلم سينمايي تبديل شوند. تلويزيون ميتواند به كانون ايدهپردازي و ساخت آثار ارزشمند در حوزه كودك بدل شود. تلويزيون ميتواند در اين زمينه به نقطه عطفي تبديل شود كه ثمرات آن را در سينما نيز ببينيم.
تشكيل اتاق فكر سينما در تلويزيون شايد درجهت همين هدف صورت گرفته باشد.
اميدوارم كه همين طور باشد. ما هم منتظريم تا ببينيم چه ماموريتهايي به عنوان دستور كار اين اتاق فكر تعريف ميشود. شايد الان زود باشد كه درباره آن قضاوت كنيم. بايد كمي منتظر باشيم تا جلسات بعدي اين اتاق فكر تشكيل شود و راهكارهاي عملي آن تبيين گردد. واقعيت اين است كه اين اتاق بايد به كانون تبادل و تعامل انواع سليقهها و تفكرات بدل شود تا بتواند تلويزيون را به كانون ايدهپردازي و خلاقيت و نوآوري در حوزه كودك و نوجوان تبدل كند. اگر تلويزيون بتواند به اين كارايي برسد و مجالي فراهم كند تا همه كساني كه به كودك و سينماي كودك علاقهمند هستند در جهت رشد و اعتلاي آن ديدگاههاي خود را بيان كنند، مي تواند با بهرهگيري از آنها به پويايي و رشد خود كمك كند.