با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد.فقط اگه می خواین از همه ی امکانات وبلاگ بهره ببرید!!!عضو شید. می خوام یه وبلاگ مستقل درست کنم که توش تمام شعرهای که نوشتم رو بذارم.منتظر باشید!
آدرس اصلی:
www.mahdipc.tk
دكتر بيژن عبدلي، داراي دكتراي مديريت استراتژيك با گرايش اقتصاد از دانشگاه دفاع ملي معتقد است آنچه مانع اصلي در برابر تدوين الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت محسوب ميشود، يك ديكتاتوري فكري است كه از ورود ناقص الگوهاي فكري غرب و توليد انبوه استاد و رواج اين تفكر از طريق اين اساتيد در بدنه دانشگاهي كشور ناشي شده است.
وي رواج اين ديكتاتوري فكري در بحث اقتصاد را كه تخصص وي است، به روشني تحليل و تصريح ميكند سقوط اين ديكتاتوري مهمترين و بزرگترين كاري است كه بايد براي آغاز تدوين الگوي جديد پيشرفت آن را انجام داده، كاري كه زمانبر و دشوار اما بزرگ و حياتي به نظر ميرسد. اين گفتوگو حاوي نكاتي جالب از تحليل زواياي اجراي لازم براي تدوين الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت است.
رهبر معظم انقلاب اخيرا بحث الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت را مطرح كردهاند. سوال اساسي در اين زمينه اين است كه اين تدوين الگو در حال حاضر چه كمكي به ما خواهد كرد؟ و به خاطر نداشتن اين الگو از چه مسائلي رنج ميبريم؟
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي حرفهاي نويي در زمينه مباحث اسلامي، رفتار انسان، اقتصاد و سياست مطرح شد. بحث اين نبود كه ما مدعي اين حرفهاي جديد باشيم بلكه حرفهايي كه در قرآن و سنت وجود داشت مكتوم مانده بود و كسي به آن نميپرداخت و با پيروزي انقلاب زمينه بروز اين حرفها فراهم شد. مساله مهم اين نبود كه فقط يك سلسله مطالب درسي عنوان كنيم چون اسلام دين فطري و دين زندگي است لذا بخش اعظم مطالب قرآن مشتمل بر روشها و آيين معاشرت با مردم است چه در اقتصاد چه در رفتارها و در زمينههايي كه به اخلاقيات برميگردد و هم به نوعي با كانال مردم مرتبط است.
از اين رو، شايد بشود گفت كانال رشد فضايل اخلاقي در انسان، «ارتباط با مردم» است و بخش اعظم آن به «اقتصاد يات» برميگردد.
سپس بنا بود ما با پيروزي انقلاب به استناد احكام و آيات قرآن و سنت، آنچه را كه فكر ميكرديم نجاتبخش انسان است احيا كنيم اما ورود امام (ره) به ايران و شروع جنگ واقعيتهاي ديگري را پديد آورد. افكار امام يك بحث بود اما واقعيتهاي اجتماعي و موانعي كه وجود داشت بحثهاي ديگري بود مانع از اين ميشد آنچه كه در ذهن امام بود در كشور پياده شود. كليديترين نكته در اين تفكرات امام (ره) دو نكته است. يك نكته بحث اقامه عدالت است. يكي از اصليترين وظايف حكومت در قرآن يا روايات، اقامه عدالت است خداوند ميگويد پيامبران را فرستاديم كه عدالت را برقرار كنند.
يا در سوره شوري اشاره ميشود كه: من امر شدم كه بين شما عدالت برقرار كنم. روايات مشابه اين زياد است و نيز داريم: بُعثتُ لِاُتممم مكارم الاخلاق. اگر اين دو را كنار هم بگذاريد ميبينيد كه اتمام مكارم اخلاق با اقامه عدالت هم عرض قرار ميگيرد.
پس عدالت كليديترين نكته در بحثهاي امام (ره) بود كه منبعث از قرآن و يك هدف ديني است.
اما در اين كه مفهوم عدالت چيست، بحث كليدي و جدياي دارد.
ـ عدالت شامل چه حوزههايي ميشود؟ چه در زمينه سياست، چه زمينه اقتصاد و چه اجتماعي.
ـ مصاديق، شاخصها و روشهاي تحقق عدالت كدام است.
ـ موانع برقراري عدالت كدام است؟ و پرسشهاي مشابه آن.
اينها برميگردد به تعريفي كه ائمه و پيامبر و قرآن از خود حكومت ميدهد. وظيفه حكومت چيست؟ حكومتي كه وظيفهاش اقامه عدل است بايد شاخص داشته باشد.
خود كسي كه ميخواهد حاكم باشد ويژگيهايي دارد. نگاه حاكم به حكومت ويژگيهايي دارد و مجموعه اينها كه كنار هم قرار بگيرند حكومت مطلوبي درميآيد كه اگر بنا شود به مردم كمك ميكند تا به رشد فضائل اخلاقي كه در قرآن به آن اشاره شده برسند. اما بسياري از اين فضائل از كانال اقتصاد، اجتماع و مردم ميگذرد.
و نكته دوم؟
نكته دوم اين است كه از نگاه اسلام همه مردم حق دارند. عدالت و حق دو روي سكه هستند وقتي در ادبيات اسلامي ميگويند عدالت چيست؟ يكي از تعاريفي كه نسبت به آن همفكري بيشتري وجود دارد اين است كه «اعطا كل ذي حق حقه» حق هر صاحب حقي را بدهيم.
اين حق چيست، مربوط به كيست، اندازهاش چقدر است؟
خداوند هر موجودي را كه خلق كرده برايش حقي گذاشته كه به كمك آن حق به كمالاتي كه برايش در نظر گرفته برسد.
از جمله انسان، حق در زندگي اين دنيا حداقل معاش است. خوراك، پوشاك و مسكن و رسيدن به اين حق راه و روش ميخواهد و تازه اول دعوا اينجاست كه آيا آنچه تا حالا انجام شده براساس حق بوده كه ما استمرار دهيم؟ آنچه كه تحت عنوان تئوري در علم اقتصاد مطرح ميشود براساس حق است كه ما همان را استمرار دهيم؟ آيا مباني فلسفي و فكرياش با ما يكي است؟ يا فقط مشترك لفظي است؟ آيا ميشود با تكيه بر ديدگاهي غربي كه مبانياش از دوران رنسانس به اين طرف است و شاهبيت آن به كانت برميگردد و بعد تفكراتي كه بر بستر نگاه فلسفي كانت و عقل خودبنياد و عقل فقاد دو شكل گرفت، به هدف رسيد؟
آيا خود اخلاق كانتي با دو شاخهاي كه دارد سعادت و فضيلت و تعاريفي كه ديگر فلاسفه و جامعهشناسان به آن استناد ميكنند براي ما كاربرد دارد؟ مثلا ژان ژاك روسو دولت قرارداد اجتماعي را تعريف ميكند يا رالز به استناد تفكر كانت يك دولت قرارداد اجتماعي مثل روسو را براي تعريف حدود عدل و عدالت در نظر ميگيرد. شاخه ديگرش نوزيك ميشود كه با اساس و فلسفه دولت به معناي مداخلهگر بشدت مخالف است و هرگونه دخالت را براي عدالتي ميداند. حالا ما به عنوان كسي كه مدعي عدالت هستيم كداميك از اين نظرات فلسفي غربي و نگاهها را قبول داريم؟ مروج كدام تفكر هستيم؟ نوزيك هستيم؟ رالزي هستيم! يا سعي ميكنيم بين اين دو پيوندي برقرار كنيم. يا اصلا هيچكدام از اينها نيست عدالت را بايد در جاي ديگري جستجو كرد. ما اشتباه بررسي ميكنيم خود همين مبنا نشان ميدهد كه ما بايد در جستجوي چيز ديگري باشيم.
خيلي وقتها كلماتي كه استفاده ميشود مشترك لفظي است. يعني از نظر لفظ بين همه مكاتب تكرار ميشود از جمله عدالت، سعادت، خوشبختي، رفاه، پيگيري نفع شخصي و ... .
اينها الفاظي است كه الان همه به كار ميبريم اما آيا واقعا از پيگيري نفع شخصي در اسلام همان مفهوم حاصل ميشود كه در مكتب كلاسيك؟ از حق مالكيت همان اعتبار ميشود كه در نظام كلاسيك اراده ميشود؟ نحوه تصرف در منابع طبيعي، در زمين و ثروت همان گونه است كه در غرب است؟ آيا دولت و اندازه دولت، ميزان مداخله در دولت و به اصطلاح دولت حداقلي يك دولت مطلوب اسلامي است؟ يا دولت حداكثري دولت مطلوب است؟ يا اصلا اين تعاريف چيز ديگري است و ما غلط تعبير ميكنيم؟
يكي از دوستان ميگفت اخيرا حتي در مقولههايي مثل مفهوم ايثار مدلهاي رياضي ساختند اما آيا باوري كه غرب نسبت به ايثار دارد همان باوري است كه اسلام به ايثار دارد؟
الان دولت رفاه، حكمراني خوب و دولت مدافع مردم تعريف ميشوند. آيا اينها همان است؟ يا چيز ديگري است؟ آن چيز ديگر چيست؟
خب، علت اين آشفتگي، بلاتكليفي و عدم وجود تعاريف و شاخصها چيست؟
متاسفانه طي 30 سال گذشته روزمرگي و فشار مباحث اقتصادي ـ سياسي روزمره مانع از اين شد كه يك جريان فكري مستقل شكل بگيرد و اينها را تبيين كند لذا اين پرسشهاي كليدي در حد كليات باقي ماند و همين باعث شد آنچه كه از غرب آمده بود به عنوان پيشفرض علمي پذيرفته و به استناد آن برخي ظواهرش اسلامي شود و براساس آن جلو برويم. به تعبير رهبري نتيجه شد افتادن به حركت زيگزاگي. يعني يكدفعه آمديم به سمت تقويت شديد دولت و محروم كردن مردم از هرگونه فعاليت حركت كرديم و دفعه بعد افتاديم به خصوصيسازي شديد. كدام يك از اين اقدامات داراي وجوه نگاه اسلامي است؟
اينها مبانياي است كه بلاجواب است. ما به سمت رشد آمديم اما از عدالت و توزيع عادلانه ثروت و امكانات و منابع در جامعه فاصله گرفتيم و غفلت كرديم. ثمرهاش چه شد؟ الان ميبينيد در جامعه با همه تلاشهايي كه صورت گرفته بخش اعظم ثروت در اختيار يكي، دو دهك است. دقيقا مثل نظامهاي سرمايهداري كه اكثر مردم از اين ثروت عظيم توليد شده سهم چنداني ندارند.
يعني تا 7ـ6 دهك از بخش اعظم ثروت بيبهرهاند. اين نتيجه چه بوده است؟ آيا بنا بود بعد از 30 سال ما به اينجا برسيم؟ آيا اسلام مخالف توسعه بود؟ يعني اگر مسير و راه عدالت را ميرفتيم به توسعه نميرسيديم؟ آيا اينها را تعريف كرديم؟ آيا اين دو مفهوم با هم تعارض دارند؟ خب در غرب اينها را تعريف كردند و ميگويند برابري و آزادي با هم تباين دارد. به هر كدام بچسبيد آن يكي بايد كنار زده شود. اگر مردم در فعاليتهاي اقتصادي آزاد شوند كه هر كس براساس توانمندي جلو برود برابري بيمعني است. اگر برابري گذاشتي آزادي بيمعني است. اين دو مقابل هم قرار ميگيرد. آيا نگاه ما هم به مقوله آزادي و برابري اين چنين است؟ اگر هدف اصلي ما از اقامه عدالت اين بود كه بستر عدالت را برقرار كنيم تا جامعه به رفاه، رشد و تعالي برسد تاكنون اين بستر فراهم نشده است و اين يك واقعيت است.
يعني مجموعه آكادميك ما نقش خودش را ايفا نكرده است؟
بله، اتفاقا نكته ديگري كه در اين بحث وجود دارد و آن را بسيار كليدي ميدانم و كمتر قابل توجه قرار ميگيرد اين است كه طي 60ـ50 سال اخير فقط يك رشته خاص از مجموعه آنچه كه علم اقتصاد خوانده ميشود (با فرض اين كه آنچه كه از غرب ميرسد به صورت علم باشد)، در كشور ما مورد توجه و تدريس و آموزش قرار گرفته و آن هم كلاسيكها و نئوكلاسيكها در اقتصاد هستند.
بخش اعظم دانشگاههايي كه به دانشجوهاي كشورهاي خارجي (نه فقط ايرانيها بلكه كل كشورهاي جهان سوم) بورس ميدهند در رشتههاي كلاسيك و نئوكلاسيك اقتصاد است و در نتيجه آن روش باعث توليد استاد در حجم انبوه در اين رشتهها شده و اساتيد دختر را به كشورها براي آموزش و ترويج برگردانند.
در حالي كه در همين علم اقتصاد رشتههاي ديگري داريم كه معمولا اساتيد ما فارغالتحصيل آنها نيستند و در حدي كه اقتصاد كلاسيك و نئوكلاسيك و ادبيات بينالمللي به آن پرداخته با آن مكاتب آشنا هستند اما آشناييشان عميق نيست. مثل چين مثل كينزينها. خيليها كينزينها را سوسياليست قلمداد ميكنند.
در صورتي كه كينز كسي بود كه اقتصاد سرمايهداري را از سقوط نجات داد و از اين به بعد در دوره جديد، پدر علم اقتصاد محسوب ميشود.
اما بعضيها او را به سوسياليست بودن متهم ميكنند. نئوكينزينها، ساختارگرايان، نهادگرايان، مكتب تاريكي، دولت رفاه و غيره همه اينها تعابيري است كه به فراواني روي آن كار شده اما نميبينيم كه در كشور ما و خيلي كشورهاي ديگر روي اين شاخهها كار شده باشد. اين باعث شد لشكر عظيمي از متخصصان اقتصاد نئوكلاسيك و كلاسيك تربيت شده، داشته باشيم كه علم اقتصاد را خلاصه شده در اين تفكر ميدانند.
در نسخه كلي به شاخههاي ديگر علم اقتصاد نميپردازند و اصولا آنها را علم نميدانند. اين بزرگترين ظلم است. اگر قرار شد آنچه را كه ميگوييم تجربه بشري فقط در يك رشته خلاصه كنيم پس باقياش چيست؟ اتفاقا جالب است بدانيد شواهد تاريخي نشان ميدهد آنچه را كه در غرب توسعه صنعتي يا توسعه اقتصادي يا توسعه علمي ـ اقتصادي مينامند، نوعا به كمك روشهايي بوده كه ما اصلا به سراغش نرفتيم و نميرويم. دولتهاي اروپايي مانند آلمان، فرانسه، انگلستان و ژاپن با نگاههايي چون دولت رفاه، مكتب تاريخي، كينزين، مداخله دولت در اقتصاد، عدم كارايي نظام بازار و با اين نگاه كه نظام بازار خودش به تنهايي جواب نميدهد و دولت بايد در امور اقتصاد مداخله كند در اقتصاد كشورهايشان دخالت كرده و اين دخالت نيز در مورد تعرفه بوده، هم در مورد حمايت، يارانه و... بوده است. غرب يارانه را تعريف ميكند و با اين ابزار در بازارها مداخله ميكند. در قيمتها، سهم بازار، مقررات صادرات و واردات مداخله دارد. توجه كنيد خود دولتهاي غربي با اين راهها و اين گونه به رفاه رسيدند اما الان آنچه كه بحث ميشود ميگويند از طريق رها كردن اقتصاد، عدم دخالت، دستهاي نامرئي، مكانيزم بازار عمل كردهاند. خير! اين گونه نيست آنها ما را از روشهايي بر حذر ميدارند كه خودشان سالها پيش امتحان كردهاند و جواب نيز داده است. اما الان به دلايل مشخص روند فكري ما را به انحراف كشيده و ميكشانند. يعني به ما به عنوان علم اقتصاد القا كردهاند، بخش محدودي از علم است و اين در ذهن ما ملكه شده است. متاسفانه اين نگاه ناقص به اقتصاد در بدنه كارشناسي مجلس و دولت وجود دارد و تفكر حاكم شده است. در واقع غربيها يك ديكتاتوري فكري پنهاني در تفكر اقتصادي ما ايجاد كردند كه اصلا اجازه تغيير مباحث را نميدهند. يعني آنچه كه هر تفكر جديدي را بشدت سركوب ميكنند. در چنين فضايي نميشود انتظار داشت كه يكي پيدا بشود بگويد اقتصاد اسلامي حرف جديد دارد. چرا كه با ديدگاه استهزا سرش را به طاق ميكوبند و ميگويند علم اقتصاد همين است كه ما ميگوييم: كلاسيك و نئوكلاسيك و تمام...
يعني آشفتگي اقتصادي ما در 30 سال گذشته به خاطر اين ديكتاتوري فكري بوده است؟
نميخواهم بگويم آشفتگي، بلكه ما از گذشته ارثي بردهايم اما ميراثمان را بازسازي نكردهايم و به تناسب نيازهايمان به دنبال راهحل نرفتيم. خود رهبر معظم انقلاب وقتي مقوله علوم انساني و علوم غيرانساني را مطرح ميكنند، بيشترين دغدغهشان مربوط به علوم انساني است. اين همان مقولهاي است كه متاسفانه تسامحي در آن شده است. يعني علوم اقتصادي، سياسي، جامعهشناسي و روانشناسي را همعرض علوم تجربي گرفتيم و فرض كرديم اين دو مثل هم است. گفتيم قوانيني كه در علوم تجربي حاكم است در علوم انساني هم حاكم است. پس ميتوانيم علوم انساني را مثل فناوري عينا از كشورهاي ديگر بگيريم و پياده كنيم. در صورتي كه واقعيت اين نبود. همين انتخاب الگو بدون توجه به مباني و ريشههايش باعث مصيبت امروز ما شده است.
خيليها مصرند بگويند اگر امروز وضع ما اين طور است به خاطر اين است كه الگوهاي وارداتي درست پياده نشده است. اما من برخلافش ميگويم اتفاقا خيلي هم دقيق پياده شده منتها پياده شدنش به خاطر اين كه بر واقعيات جامعه ما مبتني نبود، جواب عكس داد و اگر تا صبح قيامت هم اين تئوريها بخواهد پياده شود، اما بر فروض خودمان، نگاه رفتاري مردم خودمان و مباني خودمان مبتني نباشد، به جواب نميرسيم.
در واقع ميتوان گفت در حال حاضر ما انبوهي از مفاهيم تعريف نشده يا بد تعريف شده داريم؟
بله. ميتوان گفت اما ميخواهم بگويم شرايط زيادي دخيل بودند كه اجازه ندادند اين فضا ايجاد شود.
البته به نظر ميآيد نوعي تنبلي و تسامح هم در كار بوده است.
تنبلي نميشود گفت. ببينيد جنگ اقتضائاتي دارد. اقتضاي جنگ كنترل دولت روي منابع درآمدي است. شرايط جنگ شرايط عادي نيست اما همين شرايط جنگي به مرور و با گذشت زمان ميشود يك رفتار و يك عادت و مبانياي را در جايجاي شئون كشور از جمله اقتصاد بر جاي ميگذارد كه نميشود به سادگي آن را پاك كرد. يك دفعه ميبينيد دولتي كه تكليفش اين بوده فضا آماده كند كه مردم به طور عادلانه از مواهب بهرهمند شوند به خاطر شرايط جنگي خودش به يك مالك همعرض ديگران تبديل شده و يك اقتصاد دولتي شكل گرفته است. بعد ديگران ميآيند ميخواهند اين نقيصه را برطرف كنند. اما ابزاري كه استفاده ميكنند نادرست و ناكارآمد است. يعني مثلا با استفاده از مكاتبي چون مكتب شيكاگو يا مكتب واشنگتن كار ميكنند. مثلاً اجتماع واشنگتن معتقد است خصوصيسازي يعني رهاسازي يعني دولت اقتصاد را كاملا رها كند. خب! چرا رها كند؟
در چه شرايطي رها كند؟ با چه ضوابطي رها كند كه چه شود؟
مگر مشكل ما فقط مالكيت بوده است؟ واقعا مشكل عقبماندگي ما فقط به اين خاطر بود كه دولت مالك شد؟ اگر دولت مالك نباشد به توسعه ميرسيم؟
غربيها بخش محدودي از علم اقتصاد را كه تنها شامل كلاسيكها و نئوكلاسيكها ميشود به عنوان كل علم اقتصاد به خورد ما دادهاند و اين ديكتاتوري فكري اجازه طرح حرفهاي جديد را به ديگران نميدهد و هر تفكر جديدي را سركوب ميكند.
اين يكي از نمونه اشتباهاتي بود كه فروض يك تفكر به تناسب نياز كشور خودمان را نديديم و آن طور كه ديگران به ما گفتند فكر كن فكر كرديم. گفتند دولت اقتصاد را رها كند و نظام اقتصاد بازار همه چيز را به سعادت ميرساند. دولت رها كرد اما نظام اقتصاد بازار كشور را به سعادت نرساند. چرا؟
چون فروض آن تفكر وارداتي به واقعيات جامعه ما مبتني نبود.
پس نوعي سوءتفاهم فكري بويژه در زمينه اقتصاد داريم.
شايد گرفتاري ما اين است كه در يك فضايي دچار نوعي مغلطه فكري يا نوعي كجفهمي شدهايم، چون اضطرار داشتيم. در دوران بازسازي ميخواستيم كشور را بسازيم و فرصت نداشتيم. از سوي ديگر تفكر غالب در كشور تفكر اقتصاد كلاسيك و نئوكلاسيك بود و تقريبا ميشود گفت در آن مقطع اجماع واشنگتن سياست و دستورالعمل همه كشورها شده بود. اين مساله در فروپاشي شوروي سابق و عدم نتيجهگيري سوسياليسم هم دخيل بود و در كشور ما هم اتفاق افتاد. همه اين شرايط دست به دست هم داد و خيل عظيم اقتصاددانان غربگرا موجود در كشور تمام سعادت را در همين فرمولها و مدلهاي ناقص غربي جستجو كردند و هر چه از اين اصول كمي بوي اسلامي داد و ميشد 3 ـ 2 تا آيه و روايت كنار آن قرار داد، گفتند همين ايدهآل است. نمونهاش همين بانكداري كشور است كه امروز به اسم بانكداري اسلامي شناخته ميشود. ريشه اين بانكداري طرحي بوده كه شهيد صدر راجع به نظام بانكي در زمان حكومت ديكتاتوري عراق آن زمان ريخته منتها خود ايشان هم مدعي نيست كه اين بانكداري، به تمام معنا بانكداري اسلامي است. تعبير ايشان اين است: مسلمانان به ما مراجعه ميكنند و ميگويند تكليف ما چيست؟ ما در زندگي وام، خانه، كارخانه و... نياز داريم. شما ميگوييد بانك حرام است ما چه كنيم؟
شهيد صدر پاسخ ميدهد من ميتوانم 2 كار انجام دهم: يكي از راهها اين است كه همين نظام بانكي كه با همين وضعيت موجود است را رنگ و لعاب اسلامي بزنم تا در گام اول حداقل شبهه ربوي كنار رود. يعني از طريق عقود شرعي كه در فقه هست روابط بين پول و مردم يا مردم و متقاضي بانك را طوري ايجاد كنم كه شبهه ربا از بين برود مثلا بگوييم عقد مشاركت، عقد مضاربه يا جعاله بايد برقرار شود. اما ايشان نميگويد اين بانكداري اسلامي است و ميگويد تازه اين گام اول است كه فقط ميخواهد شبهه ربا را حذف كند تا فعلا مردم از شر ربا خلاص شوند. آن موقع هنوز انقلاب اسلامي شكل نگرفته بود. شهيد صدر ميگويد: فرض كنيم دولتي اسلامي تشكيل شده و نهادها اسلامياند و قوانين، جامعه و دولت براساس نظام اسلامي شكل گرفته است. در آن حكومت بانكداري به اين شكل است؟ يا شكل ديگري است؟
شهيد صدر ميگويد به نظر ميرسد شكل ديگري باشد. رابطه مردم با يكديگر، با ثروت، قدرت و با دولت به شكل ديگري است. متاسفانه اجل به ايشان فرصت نداد و ايشان را شهيد كردند اما اصل حرف ايشان اين بود كه فاكتور اسلامي را بايد در مفهوم دوم جستجو كنيم همان مفهومي كه هنوز برزمين مانده و كاري روي آن صورت نگرفته است. اما ما چه كرديم؟ بانكداريمان با بانكداري گذشته فرقي كرده است؟ خير! منتها ديديم مبانياي كه شهيد صدر رويش كار كرده وضع موجود را اسلاميزه ميكند و لذا همين را چسبيديم گفتيم عالياست همين خوب است، همين بانكداري اسلامي است.
تمام مبانياي كه كمك ميكرد ابزارهاي بانكداري غرب شرعي و اسلامي شود. را چسبيديم و مواردي را كه احساس كرديم كارآيي ندارد كنار گذاشتيم يعني همان كتاب شهيد صدر ـ بانك بدون ربا ـ را هم درست انجام نداديم! بعد يكسري ابزارهايي را كه در بانكداري موجود بود و احساس كرديم بيكار مانده را از خودمان خلق عبارت كرديم. اجاره به شرط تمليك، شرط حين عقد و...
صريح بگويم عقلها را بهم گره زديم تا آنچه در غرب هست را مجددا رواج دهيم. بنا بود اقتصاد اسلامي اين طور باشد؟ اين همان مشترك لفظي است بانك همين است؟ شكل ديگرش قابل تصور نبود كه ثروتهاي مردم در توليد مشاركت كند؟ ظاهرش اين است كه بانك ميگويد من پول مردم را به صورت مشاركت سرمايهگذاري ميكنم اما وقتي زيرپوستش را نگاه ميكنيد ميبينيد همان نظام بانكي غرب است. شما پولت را در بانك گذاشتي و يك بهره ثابت به تو ميدهد از آن طرف هم بهره ثابت ميگيرد. كاري ندارد شما به سوددهي رسيديد يا نه. دير بدهيد جريمه ميشويد. جريمه را ندهيد زنداني ميشويد و به خاك سياه مينشينيد. درست مثل نظام ربوي غرب. قرار بود ما به اين نظام بانكداري برسيم؟ ما ميخواستيم در علم و دانش همچنان مصرفكننده باشيم؟ در صنايع مونتاژ گير كنيم؟ قرار بود براساس تقسيم كار جهاني جلو برويم؟
يا ميخواستيم مستقل شويم و روي پاي خودمان بايستيم؟ ابزار و لوازم مستقل بودن چيست؟ آيا مستقل بودن به اين معناست كه در دنيا را به روي خودمان ببنديم؟ خيليها اين تعبير را ميكنند. به محض اينكه بگوييد استقلال ميگويند اينها مال گذشته است ما كه نميتوانيم چرخ را خودمان اختراع كنيم. آيا منظور اقتصاد اسلامي اين است كه خودمان چرخ را اختراع كنيم؟ كمونيستي فكر كنيم؟ اينها تبليغات سوئي بود كه نگذاشت عملا اقتصاد اسلامي شكل بگيرد. فشار ديكتاتوري فكري و ايدئولوژيكي كه بر فضاي كارشناسي و دانشگاهي كشور حاكم بود اجازه مطرح شدن اين تفكر اقتصاد اسلامي را نداد.
فشار اين ديكتاتوري فكري كماكان ادامه دارد؟
ادامه داشته و دارد. مثال سادهاش: از نظر سياسي از دولت آقاي هاشمي تا آقاي احمدينژاد 6 دولت با گرايشات مختلف از نظر نگاه سياسي ـ اجتماعي روي كار آمده است. اما بدنه فكري اقتصادي فرقي نكرده است. يعني اصل تفكر فرقي نكرده است. حال ميگويند شكل اجرايش عادلانهتر شده است. البته الان نميخواهم وارد ارزيابي بحث هدفمندي يارانهها و عادلانه بودن يا نبودنش بشوم، اين بحثي جداست اما ميخواهم بگويم اين تفكر صرفنظر از دولتها جريان دارد و حكمراني ميكند. يا مثلا در بحث خصوصيسازي. اين نشان ميدهد كه همه در يك چنبره گرفتار شديم. رهبر معظم انقلاب تعبير به جايي كردند كه قرار بود ما به جايي برسيم هر چقدر هم تلاش ميكنيم دوباره همان حرفها تكرار ميشود. رهبري ميگويند در الگوي اسلامي ـ ايراني پيشرفت بايد توليد علم جايگاه اول را داشته باشد چرا ما بايد مصرفكننده علم باشيم؟ توليد علم برنامه ميخواهد. يك بخش از آن به ساختارهاي موجود برميگردد. به ساختارهاي تقسيم قدرت بين قواي مختلف. مثلا نگاه كنيد تقسيم قدرت بين آموزش و پرورش و آموزش عالي را. الان 2 شاخه داريم كه معتقدم كساني كه آموزش و پرورش ما را دو شاخه كردند خيلي هوشمندانه پايههاي عدم توسعه را دركشورمان كاشتند.
نوع جذب نيرو، نظام آموزش، نظام نمره دادن و مطالبي كه ارائه ميدهد هيچ ارتباطي با دانشگاه و نيازهاي بعدياش ندارد.
آيا نظام آموزش كشورهايي كه امروز صنعتي شدند اين گونه است؟ شما چند كشور صنعتي سراغ داريد كه نظام آموزشش 2 پارچه باشد؟ اينها به هم كمك ميدهند. چند دانشگاه در كشور ما اين طور است؟ اگر اين ساختارها به هم گره بخورد تازه اول كار است و اين پرسشها پيش ميآيد كه چه توليد كنيم؟ چگونه توليد كنيم، دنيا به كدام سمت ميرود و ما چقدر فاصله داريم و چگونه خلأ را پر كنيم. توليد علم شوخي نيست. اگر قرار است ما از نظر علمي به جايي برسيم كه توليدكننده علم باشيم مطمئن باشيد با اين الگوهاي توسعه نميرسيم. ما را بازي دادهاند آنچه كه تحت عنوان الگوهاي توسعه مطرح شده هميشه روبنا بوده اما اصولا در زيربنا چيزي وجود نداشته است.
صراحتا ميپرسم، يعني داريم دور باطل با كل ميزنيم؟
همين طور است. الگوي اسلامي اين نيست كه همه در آن فقط نماز بخوانند، نماز خواندن شرط لازم است ولي كافي نيست. مكارم اخلاق چيست كه به دنبالش هستيم. از قرآن مثال ميزنم. آيا آيهاي سراغ داريد كه وقتي ميگويد يقيمون الصلوه ادامه آن را رها كرده باشد؟ سريع پس از آن ميگويد يوتون الزكوه.
يقيمون الصلوه اوج با خدا بودن انسان است. اولين چيزي كه در قيامت سوال ميكنند نماز است اما يوتون الزكاه يك وظيفه اجتماعي است يعني ماليات يعني به ديگران بها دادن و حق ديگران را ادا كردن. زكات دادن صدقه نيست، مال اضافه بخشيدن و بزرگمنشي نيست زكات وظيفه ديني است. حق ديگران در اموال شماست.
نوع نگاه ما به مالكيت، ابزار زكات در اينجا با غرب يكي است؟
در اسلام رشد انسان با مباحث اقتصادي گره خورده است. آيا در اسلام ما انسان اقتصادي داريم كه ايمانش سست باشد؟ زكات نميدهد اما مومن خوبي است؟
قرآن ميگويد ار ايت الذي يكذب بالدين؟ ميخواهي تكذيب كننده دين را به تو نشان دهم؟ تكذيبكننده يعني كسي كه دين را قبول ندارد، كسي كه با خدا جنگ كرده و جايگاهش دوزخ است.
فذلك الذي يدع اليتيم. به يتيم رسيدگي نكرده.
ولا يحض علي طعام المسكين. افراد را براي كمك اجتماعي و اقتصادي تشويق هم نكرده است.
فويل للمصلين الذين هم في صلوتهم ساهون. ميرود سراغ نمازگزار سهلانگار ... و يمنعون الماعون. ماعون يعني حداقل معيشت را به مردم نميدهند.
پس نرساندن حداقل معاش به مردم مثل يكذب بالدين است.
به همين شرط جهت صلوه توجه كنيد. خودش يك بحث مهم اقتصادي است. مكان شما غصبي هست يا نه؟ لباس شما چطور؟ آب وضو چطور؟ همه اينها بحث اقتصاد است. خمس و زكات مالت را دادهاي يا نه؟ همهاش حقالناس و اقتصاد است. اين مثالها را ميزنم كه بگويم تكليف اينها اينطور كه ما ميگوييم مشخص نشده و نگاه ما در حال حاضر كاملا متعارض با منظور اسلام است. آيا با آن نگاه ميشود به توسعه اسلامي واقعي و ملي رسيد؟ توسعهاي كه عدالت در آن باشد؟ پاسخ روشن است: نميرسيم!
براي تدوين اين الگو بايد از كجا شروع كنيم؟
بايد چند كار را همزمان انجام دهيم. گام اول اينكه ترويج تفكرات كلاسيك و نئوكلاسيك تحت عنوان علم اقتصاد را محدود كنيم.
چگونه؟ ورودش را ممنوع كنيم؟
خير. به نيروهايي كه منتقد اين تفكرات اقتصادي هستند، ميدان بدهيم. ميدان دادن راههاي مختلفي دارد. شما ميتوانيد براي اساتيدي كه مقاله انتقادي مينويسند امتياز بگذاريد، آنها را در اولويت چاپ قرار دهيد، به آنها بودجه ويژه بدهيد، امكانات خاص بدهيد، آنها را به فرصت مطالعاتي بفرستيد و بگوييد شرط پذيرش مقاله، نقد وضع موجود است.
گام بعد اينكه به محققان ميدان بدهيم كه بروند بررسي كنند كه به استناد حرفهاي فقه و اصول و قرآن و حديث اگر بخواهيم راهحل اسلامي جايگزين داشته باشيم آنها كدامند. براي اين بررسيها امتياز بيشتر بگذاريم. لازمهاش اين است كه پاياننامهها را تشويق كنيم و به دانشجويان فوقليسانس و دكترايي كه در نقد روشهاي فعلي و ماهيت اين روشها و تبيين مباني اقتصاد اسلامي كار ميكنند اولويت بيشتر بدهيم. به كساني كه در اين زمينه كار ميكنند براي مجلههاي علمي مجوز دهيم و رتبه و امتياز اين افراد براي رشد و استاد شدن بيشتر شود. اما اينها راههاي كوتاهمدت است. براي بلندمدت ابتدا بايد ساختارهايي از هم تفكيك شوند كه مثالشان را درباره آموزش و پرورش و آموزش عالي زدم، فكري بكنيم. براي اينكه اين ساختارها مجددا شكل جديد پيدا كند بايد روي آنها مطالعه كنيم و به سمت شاخصسازي برويم. مفاهيمي را كه مشترك لفظي است پيدا كنيم و معادليابي كنيم و ببينيم اسلام درباره آن چه گفته و در مقابل ما از عدالت، مالكيت، اقتصاد دولتي، اقتصاد خصوصي و مفاهيم مشابه چه برداشتي داريم.
از سوي ديگر بايد مجموعه دانشي كه از غرب به دست ما رسيده را دستهبندي كنيم. با هر كدام از آنها بايد به تناسب خودش برخورد كرد بخشي از آنچه كه تحت عنوان علم به ما رسيده يكسري مباني تكنيكي، فني و رياضي است. مثل جدول input وoutput اينكه outputها چگونه توزيع ميشوند را با تكنيك رياضي محاسبه ميكنيم.
اينها تكنيك است بحث اسلامي و غيراسلامي در اينجا زياد موضوعيت ندارد ما با اين فرمولها دعوا نداريم. مثلا يك بخشي از آنچه كه تحت عنوان علم به مارسيده، رفتارهاي محتمل انسان را در مقابل پديدهها ـ بويژه در بحث اقتصاد ـ تبيين ميكند و توضيح ميدهد. مثلا ميگويد از انسان در مقابل افزايش قيمت يك كالا چند حالت رفتاري سر ميزند. مجموعه اينها را جمع كردند و اسمگذاري كردند.
اينكه بگوييم در اسلام در مقابل افزايش قيمت كالا نظر چيست خيلي موضوعيت ندارد.
مهمترين دعوايي كه بايد تكليفش را مشخص كنيم جاهايي است كه رابطه انسان با انسان مطرح ميشود. رابطه انسان با طبيعت با ثروت با دولت با اجتماع و برعكس. اينجاها كه اول دعواست حرف براي گفتن داريم در تمام آموزهها، روايات و آيات حرف داريم. ما بايد بگوييم تعريفمان چيست. مباني بايد تعريف شود، شاخصسازي شود و مقايسه شود. اسلام در اينجا حرف دارد.
فكر ميكنيد تدوين الگوي ايراني ـ اسلامي پيشرفت چقدر طول ميكشد؟
شتاب يكي از آسيبهاي جدي اين كار بزرگ است. كاري است كه 30 سال زمين مانده به جز كارهايي كه به طور جسته گريخته انجام شده است.
البته فكر ميكنم بيش از 30 سال. چون در طول قرنهاي اخير هيچ وقت الگو و تفكر خاصي براي توسعه نداشتهايم.
البته شهيد صدر كارهايي شروع كرد مانند كتابهايي چون اقتصادنا، فلسفتنا، اقتصاد اسلامي و بانكداري اسلامي. ايشان كليدش را زد. شهيدان مطهري، بهشتي و خود امام در مباني اقتصاد اسلامي، نحوه شكلگيري حكومت، بحث ولايت فقيه، ساختار سياسي قدرت و اجتماع آثاري تفسيري دارند.
امام اين مقولهها را تبيين كرده منتها تئوريزه نشده. نقاط را كاشته كه اين نقاط بايد تبديل به شاخص، مدل و الگو بشود اما نشد و رها شد.
نميخواهيم بگوييم هرچه گفته شده كامل است نه! جاي بحث زياد است اما آنطور هم نيست كه هيچ زمينهاي نباشد. اما حالا كه رهبر معظم انقلاب تكليف را روشن كرده، حوزه بايد بستري را تعريف كند كه چگونه با دانشگاه روي تدوين اين الگو هماهنگ باشند.
نكته مهم ديگر اينكه بايد از ماستماليزه كردن بشدت پرهيز شود.
بايد ساختارهاي موجود مثل نظام آموزش، صنعت، قوانين جزايي و حقوق كه ميتواند اين تفكر را حمايت كند تدوين شود، در اسلام راهحلهاي زيادي در اين باره وجود دارد كه ما از آن غافل بوديم. مثلا در فقه «خيارات» را داريم. تعبير فارسي آن اختيار لغو معامله توسط خريدار و تعبير امروز آن حقوق مصرف كننده است.
الان حقوق مصرفكننده اختياري و مستحب شده و همه زيرش ميزنند در صورتي كه خيلي راحت ميشود اينها را تبديل به قانون مدني، جزايي و حقوقي كرد و برايش ضمانت اجرا گذاشت. هركس هم كه زيرش زد مجازات بشود. بعد ببينيد حقوق مصرفكننده رعايت ميشود يا نه؟ ما ميخواهيم عدالت را رعايت كنيم. عدالت در عالم آسمان و خلأ تحقق نمييابد، در همين روابط تعريف ميشود.
هزاران مورد اينچنيني داريم. عقود چگونه تنظيم شود؟ مشاركت واقعي چگونه است؟ اگر نظام بانكي بخواهد تغيير كند مشكل معادلش چهجور است؟
پس با اين وجود يك لشكر كارشناس لازم داريم!
بله. اما اول بايد اين لشكر شناسايي شوند و همفكري ايجاد شود. تا زماني كه هركس از زاويه خودش به مساله نگاه ميكند اين اتفاق نميافتد. لازمهاش اين است كه ابتدا تعداد محدود 100 ـ 50 نفره دور هم جمع شوند تا مركزيت اين امر تشكيل شود و بعد گسترش پيدا كند.
در بحث آكادميك ماله ما 2 بحث داريم. يك مورد داريم به اسم سد تفكر كلاسيك و نئوكلاسيك اقتصاد، اما يكسري انديشههاي جوان داريم كه ناب است. دانشجويان ليسانس، فوقليسانس و دكترا كه به الگوهاي بومي علاقهمند هستند.
اگر به خيلي از اينها بخصوص در زمينه اقتصاد اسلامي ميدان دهيم حرفهاي زيادي براي گفتن دارند پس بايد فضايي براي اينها باز شود.
در دانشگاهها بايد رشتههاي جديد زمينه در اقتصاد اسلامي، بانكداري اسلامي، حقوق اسلامي، دولت اسلامي و نظير اينها تشكيل شود.
آموزش عالي بايد روي تدوين اين سرفصلها مايه بگذارد. گام اولش اين است كه ببينيم در جهان اسلام كه تا حالا به اسم اسلام درست شده كشورهاي مسلمان با نگاه فقه اهل سنت چه كردند و قرآن و روايات چه ميگويد. از سوي ديگر غرب چه ميگويد. مقايسه كنند تا ببينند مطلوبترين كدام است، اينها كار ميبرد. لازمهاش همفكري، نگاه تشكيلاتي، استفاده از بدنه جديد و عجله نكردن است.
رهبري هم نگفتند 3 ـ 2 سال يا 5 سال بلكه گفتند بله ممكن است 20 ـ 15 سال وقت ببرد. اما آنچه كه به دست خواهد آمد به اعتقاد رهبري كه كاملا درست هم هست ميشود سند فرادستي و مبناي تصميمگيري.
دولت در اين چارچوب بنا ميشود، مجلس در اين چارچوب بودجه تصويب ميكند و مجمع تشخيص بايد در اين قالب مصلحتها را بسنجد.
پس نه عجله داشته باشيم و نه رهايش كنيم حالا كه خود رهبري وارد ميدان شدهاند بايد به اين الگو برسيم اگر ميخواهيم به توسعه برسيم چارهاي نداريم كه در علم روي پاي خودمان بايستيم، چارهاي نداريم جز اينكه مردم خودمان را از نظر فكري، سياسي و علمي تقويت كنيم وقتي همه اينها را فراهم كرديد فضا براي گفتن معارف اسلامي باز ميشود و بستر آماده ميشود از اينجا به بعد است كه صدور انقلاب معناي واقعي پيدا ميكند.