نثر شاعرانه با بيهقي متولد شد
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نثر شاعرانه با بيهقي متولد شد
نوشته شده در سه شنبه 21 دی 1389
بازدید : 18
نویسنده : مولوی
دكتر محمدجعفر ياحقي ، عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي و از اساتيد مطرح دانشگاه فردوسي مشهد است.

درباره موضوعات متعدد و مختلفي مي‌توان با او ساعت‌ها به گفت‌وگو نشست، اما بهانه ديدار يك ساعته ما با او انتشار كتاب «روضه‌هاي رضواني» بود كه به اعتقاد ياحقي، شعرهاي سپيد و آزاد ابوالفضل بيهقي را در بر مي‌گيرد. بله، اشتباه نكرده‌ايد! شعرهاي ابوالفضل بيهقي همان كسي كه همه ما او را بيشتر به عنوان نويسنده تاريخ بيهقي در قرن 4 مي‌شناسيم.

ياحقي معتقد است بيهقي شاعرانگي را ميهمان نثر ساده پارسي كرده است و به همين دليل او در سال‌هاي گذشته گوشه‌اي از وقت خود را به تقطيع جملات شاعرانه تاريخ بيهقي در قالب شعر سپيد اختصاص داده و اين داستان زماني جالب توجه است كه به ياد بياوريم تاريخ بيهقي، كتاب تاريخ است و بيان حقايق و وقايع تاريخي را شامل مي‌شود.

او علاوه بر كتاب روضه‌هاي رضواني آثار پژوهشي ديگري را درباره بيهقي منتشر كرده است كه از آن ميان مي‌توان به ياد نامه بيهقي اشاره كرد. اگرچه بهانه اين گفت‌وگو، بيهقي و زبان شاعرانه اش و انتشار كتاب تازه ياحقي بود، اما اواسط گفت‌وگو گريزي هم به فرهنگستان زبان و ادب فارسي و تدريس رشته ادبيات فارسي در دانشگاه‌هاي كشور زديم كه متن كامل گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد.

شما بتازگي كتابي را منتشر كرده‌ايد به نام روضه‌هاي رضواني كه نگاه تازه‌اي به نثر فارسي و بويژه بيهقي را مطرح مي‌كند. اگر موافقيد گفت‌وگو را با تحولي كه در زمان بيهقي در نثر فارسي ايجاد مي‌شود، آغاز كنيم؟

بله، نثر فارسي در روزگار بيهقي وارد مرحله تازه‌اي شد كه زمينه را براي تغيير سبك در نويسندگي ايجاد كرد. از اين جهت كساني كه زبان فارسي را سبك‌شناسي كرده‌اند، اين دوره را دوران‌گذار از سبك خراساني به سبك عراقي در شعر نامگذاري كرده‌اند. در نثر نيز همزمان شاهد گذار از مرحله فني به مرسل هستيم. اما نثر بيهقي طليعه تحول در زبان فارسي است. به اين معنا كه وي با استخدام عناصر غير نثر، زمينه را براي رشد شاعرانگي در نثر فراهم كرده است. نثر بيهقي سرشار از ابداعات زباني، تركيبات و اصطلاحات تازه است كه بعد از وي در زبان فارسي به صورت پراكنده اما فراگير مورد استفاده ديگران قرار گرفته است.

به ابداع بيهقي در آفرينش متن اشاره كرديد. ريشه اين توانايي يا خلاقيت‌هاي بيهقي كجاست؟

دليل اين ابداعات را مي‌توان در تسلطي كه وي بر زبان عربي و واژگان فارسي داشته است جست‌و‌جو كرد. استحكام ساختار نگارش او كه از اشراف به زبان‌هاي محلي زمان خود به وجود آمده و حاصل مطالعه و تفحص در زبان فارسي است از ديگر دلايل ابداعات بيهقي است.

نكته بسيار مهم اين است بيهقي با تسلطي كه بر شعر ـ نثر داشته و به خاطر ابتكاراتي كه در اين زمينه انجام داده، توانسته نثر شاعرانه را كه مناسب نوشته‌هاي عارفانه و حسي است به حوزه تاريخ نويسي وارد كند. در حالي كه متون تاريخي قبل و حتي بعد از بيهقي تنها به شرح ماوقع بسنده كرده‌اند بدون اين كه عواطف و احساسات و انگيزه‌هاي دروني خود را در آن مشاركت دهند. اين تفاوت از سال‌ها قبل توجه بنده را در نثر بيهقي به خود جلب كرد. اگر نثر عارفانه و بخصوص نوشته‌هاي خواجه عبدالله انصاري، نويسنده همدوره وي را استثنا كنيم شاعرانه نويسي در نوشته‌هاي ديگر نويسندگان بندرت به چشم مي‌خورد و بيهقي در اين زمينه يكه تاز است. كتاب‌هاي تاريخي كه قبل از بيهقي نوشته شده است مانند تاريخ بلعمي، تاريخ طبري، حتي قابوس‌نامه و سياست نامه فاقد چنين ويژگي‌هاي ادبي هستند، اما بيهقي با دقتي كه كرده و با وسعتي كه به كار خود داده است، جزئيات حوادث را گفته است. در خلال اين بيان جزئيات، عواطف را هم دخالت داده است. به همين دليل خواننده با سير داستان همراه مي‌شود و خودش را در كوران حوادث حس مي‌كند. هركجا كه ظلمي اتفاق مي‌افتد كينه ظالم را به دل مي‌گيرد و با مظلوم همدردي مي‌كند.

اين كه عواطف نويسنده در يك نوشته تاريخي دخالت كند به صداقت و دقت آن لطمه وارد نمي‌كند؟ به هر حال تاريخ نگاري يك كار علمي است.

برخي اين را يك عيب مي‌دانند و معتقدند نمي‌توان تاريخ را با عواطف بيان كرد، زيرا تاريخ نگار نبايد قضاوت كند. بيهقي اين كار را آگاهانه انجام مي‌دهد و خودش هم مي‌گويد كه ديگران به شرح ما وقع اكتفا مي‌كنند، اما من به عمد وارد جزئيات شده‌ام. او پيش‌بيني مي‌كند كه ممكن است مورد ملامت ديگران قرار گيرد اما با اين حال به كار خود مصمم است. شرح جزئيات، حوادث، مجالس، گفت‌وگوها و حتي درددل‌ها او را به مرز ادبيات بسيار نزديك مي‌كند. به همين دليل تاريخ بيهقي بيشتر از آن كه كتاب تاريخي باشد يك اثر ادبي است. بيشتر علاقه‌مندان به ادبيات تاريخ بيهقي را مطالعه مي‌كنند تا پژوهشگران تاريخ. اما تاريخ بيهقي ماهيتا يك تاريخ است، هرچند قالب و ظرف آن به ادبيات هم نزديك شده باشد. اين ادبيات موجب جلب نظر خواننده است و باعث تأثيرگذاري حوادث تاريخ بر او مي‌شود.

تاريخ بيهقي بيش از 50 درصد ادبيات و كمتر از 50 درصد از آن نيز تاريخ است، ولي مي‌توان گفت آن قسمتي كه تاريخ است، واقعا تاريخ است. به زعم خود بيهقي او براي نگارش كتاب از 3 منبع استفاده كرده است. در وهله اول ديده‌هاي خود را آورده است. در درجه دوم گفته‌هاي افراد صديق و مورد وثوقش را انتقال داده كه حرف‌هاي آنها مستند است و ما امروز هيچ ترديدي در درستي آنها نداريم. بيهقي درباره گذشته نيز اطلاعاتي مي‌دهد. اين دست داده‌هاي تاريخي را نيز از كتاب‌هاي معتبر نقل قول و مدام نيز منابع و مآخذ خود را ذكر مي‌كند. اطلاعاتي كه درباره برمكيان، سامانيان و خلفاي عباسي در تاريخ بيهقي آمده در ديگر نوشته‌هاي تاريخي نيز تاييد شده است. حتي فراتر از آن درباره دوران پيش از اسلام نيز از اردشير بابكان، بزرگمهر و انوشيروان اطلاعاتي در تاريخ بيهقي هست كه موثق هستند.

بخش ادبي كتاب نيز بسيار غني است و به بهترين آثار ادبي زبان فارسي پهلو مي‌زند. از گلستان سعدي كه بگذريم، تاريخ بيهقي بهترين كتاب منثور فارسي است. حتي مي‌توان گفت در مواردي اين كتاب از كليله و دمنه نيز برجسته‌تر است بويژه اين كه نويسنده كليله و دمنه براي نگارش اثر خود، تاريخ بيهقي را الگوي خود قرار داده است. البته گلستان يك اثر مستقل و ممتاز است، ولي بنده حتي در اين كتاب نيز ردپاي تاريخ بيهقي را پيدا كرده‌ام. نثر فارسي به خاطر داشتن تاريخ بيهقي بايد بر خود ببالد، زيرا همان‌طور كه شاهنامه در نظم براي همگان بنياد و پايه است، تاريخ بيهقي نيز در نثر همين نقش را بازي مي‌كند. شاهد من بر اين مدعا، لغتنامه مرحوم دهخداست. اين اثر بزرگ هميشه اولين شاهد نظمش را از شاهنامه روايت مي‌كند و نخستين شاهد نثرش نيز از تاريخ بيهقي است. مي‌توان نتيجه گرفت تاريخ بيهقي و شاهنامه پايه‌هاي زبان فارسي را استوار كرده‌اند.

آقاي دكتر! تاريخ بيهقي چقدر به داستان با تعريفي كه امروز ما از آن داريم پهلو زده است؟

به يك معنا زياد و به يك معنا كم. تاريخ بيهقي همان تاريخ را به روايت درآورده است. يعني يك داستان جعلي مانند يك رمان تخيلي نيست. هرچه در تاريخ بيهقي هست مبناي دقيق تاريخي دارد. اما بحق اين روايت تاريخ كه اغلب خشك و بي‌روح و يكنواخت است، يك تنوع و جنبه ادبي و داستاني پيدا كرده است. او تاريخ را روايت مي‌كند اما در عين حال داستان مي‌گويد به طوري كه از زندگي در دربار و اشخاص مهم و مردم عادي كه سخن مي‌گويد مانند داستان است. اين طبيعي است كه برخي قسمت‌هاي اين كتاب بيشتر به دل مردم نشسته و ماندگار شده است، مانند بردار كردن حسنك وزير، سرگذشت افشين بودلف، داستان سيل غزنه و دو زاهد عهد هارون الرشيد. قدرت روايي در اين داستان‌ها بسيار زياد است، بنابراين اين اثر از بعد داستان پردازي و روايت نيز قابل مطالعه است و شايسته اين است كه افرادي آن را بررسي كنند.

شاعرانگي‌هاي نثر بيهقي به كدام يك از دوره‌هاي شعري و نثري زبان فارسي نزديك است؟ آيا مي‌توان آن را وامدار سبك خراساني دانست؟

در تقسيم‌بندي سبك نثر فارسي، تقسيم‌بندي‌هاي ويژه‌اي قائل شده‌اند كه درباره تاريخ بيهقي مصداق چنداني ندارد. يك سبك در نثر هست كه بيشتر در مكتب خراسان باليده است كه به آن نثر مرسل گفته‌اند. اين سبك نويسندگي مانند شعر آن دوره ساده است. نويسنده در پي آن نيست كه عناصر غيرضروري و خارجي را وارد اثرش كند. اين تجربه مربوط به دوره اول زبان فارسي است و شامل قرن چهارم تا ششم مي‌شود. از اوايل قرن ششم و بخصوص در قرن هفتم كه نثر فارسي عناصر خارجي را در خود مي‌پذيرد و وارد فاز تازه‌اي مي‌شود، به آن نثر مصنوع گفته مي‌شود. يك مرحله ديگر نيز ميان نثر مرسل و مصنوع وجود دارد كه ويژگي‌هاي هر دو سبك را در خود دارد كه به آن نثر بين بين مي‌گوييم. اگر بخواهيم براي نثر بيهقي در اين تعريف كلاسيك جايي پيدا كنيم، اين جايگاه نثر بين بين است زيرا هم سادگي نثر مرسل را دارد و هم خصوصيات فني نثر مصنوع. بدون شك بيهقي يكي از افرادي است كه زمينه را براي تبديل نثر مرسل به مصنوع در زبان فارسي فراهم كرده است.

هرچند بيهقي با استقلال و آگاهي دست به اين كار زده است، در حالي كه ديگران بدون داشتن آگاهي دست به تجربه‌هايي زده‌اند كه نتوانسته موفقيت‌آميز باشد. نثر بيهقي نثر بينابيني است كه به سمت زيبا شدن، تعالي و عاطفي شدن مي‌رود.

شما در روضه‌هاي رضواني با تقطيع برخي سطرها بصراحت به شعر اشاره كرده‌ايد. كمي در اين رابطه و جوهره شاعرانه و مولفه‌هاي آن سخن بگوييد.

ياحقي: نثر فارسي به خاطر داشتن تاريخ بيهقي بايد بر خود ببالد زيرا همان‌طور كه شاهنامه در نظم براي همگان بنياد و پايه است تاريخ بيهقي نيز در نثر همين نقش را بازي مي‌كند

اين شعر به معناي آزاد است و نه شعر كلاسيك و وزن‌هاي عروضي. البته در تاريخ بيهقي پاره‌هايي هم وجود دارد كه مي‌توان آن را با اوزان عروضي تقطيع و بحر آن را تعيين كرد، اما تعداد آنها زياد نيست. كمتر از 2 دهه قبل كه تاريخ بيهقي را در دانشگاه تدريس مي‌كردم، جمعبندي اين دست اشعار عروضي را براي رضا افضلي ـ كه آن زمان هنوز شاعر سرشناسي نبود ـ تعيين كردم. او از تقطيع نوشته‌هاي شاعرانه بيهقي در شعرش بهره زيادي برد. اين يك بخش از كار بود. تقطيع نثرهاي شاعرانه بيهقي به صورت آزاد را حدود 6 سال پيش در شيراز وعده دادم. اين كار تا امروز طول كشيد، اما در نهايت دفتر شعرهاي آزاد بيهقي به نام روضه‌هاي رضواني منتشر شد.

چرا روضه‌هاي رضواني؟

اين تعبير را از خود بيهقي وام گرفته‌ام. به نظرم در تاريخ بيهقي اطلاعات و اصطلاحات بسيار زيادي هست كه مي‌تواند عنوان مقالات، اشعار و نمايشنامه‌هاي فراواني قرار گيرد. درست مثل اصطلاحات موجود در اشعار حافظ كه امروزه استفاده‌هاي زيادي از آن مي‌شود. در مورد روضه‌هاي رضواني، بيهقي قطعه‌اي دارد كه مربوط به زماني است كه دستنوشته‌هايش را گم مي‌كند. او نقل مي‌كند كه يادداشت‌هايم را از من گرفتند و من آنها را بسيار دوست داشتم. او در اينجا افسوس مي‌خورد و مي‌گويد:

دريغا / و بسيار بار دريغا / كه آن روضه‌هاي رضواني / برجاي نيست / كه اين تاريخ بدان چيزي نادر شد.

روضه‌هاي رضواني به معناي باغ‌هاي بهشتي است و بيهقي معتقد است اگر نوشته‌ها گم نشده بود كتاب تاريخ بيهقي چيز متفاوتي از آنچه اكنون هست مي‌شد و به خاطر همين از آنها با تعبيري چنين شاعرانه ياد مي‌كند.

كمي هم درباره مرز‌هاي نظم و نثر در ادبيات و زبان فارسي سخن بگوييد.

در ادبيات، مرزي كه نتوان از آن عبور كرد، وجود ندارد. نمي‌توان سيم خارداري براي تعيين مرز آفرينش‌هاي ادبي متصور بود. هميشه نثر فارسي به شعر نزديك شده و شعر نيز خودش را با نثر بيگانه ندانسته، بخصوص نثر به دنبال شعر رفته است. نثر و نظم در واقع دو روي سكه زبان هستند و نمي‌توانند از هم جدا شوند. طبيعي است كه اين گونه تداخل‌ها نيز ميان آنها به وجود بيايد. مي‌دانيم كه زبان 2 كاركرد متفاوت دارد. در درجه اول زبان يك وسيله ارتباطي و اطلاع‌رساني است و ذهنيات افراد را به هم منتقل مي‌كند. در اينجا نظم و شاعرانگي هيچ جايگاهي ندارند، هر چند گاهي در اين كاركرد اوليه زبان نيز ردپايي از شعر وجود دارد ولي در حالت كلي وقتي مي‌خواهيم صرفا ارتباط برقرار كنيم نيازي به ادبيات نيست. در وهله دوم زبان از يك وسيله ارتباطي فراتر مي‌رود و وارد وادي ادبيات مي‌شود.

وقتي هم كه وارد ادبيات شديم مي‌بينيم هيچ تفكيك كلي ميان شعر و نثر وجود ندارد. اين دو در هم تنيده مي‌شوند و همزيستي مسالمت‌آميزي را براي تحقق اهداف نگارنده آغاز مي‌كنند، زيرا اين هردو از يك وادي و يك آبشخور تغذيه مي‌شوند. ما در روزگار خودمان قالب شعر منثور را داريم كه بارزترين مثال در هم شكستن مرزهاي نظم و نثر است. در گذشته ها، نثر آهنگين و منظوم داشتيم اما امروز شعر منثور داريم، يعني نوشته‌اي كه منثور است و شاعرانگي و عاطفه شعر را نيز همراه دارد. مرز اين دو بيشتر باريكه‌اي است كه از بسيار شدن عاطفه و احساس در نوشته حاصل مي‌شود و آن را به وادي شعر وارد مي‌كند، ولي تأكيد مي‌كنم نظم و نثر در اصل و ريشه يكي هستند.

اجازه بدهيد كمي هم درباره آموزش آكادميك ادبيات فارسي صحبت كنيم. آنچه به عنوان ادبيات فارسي در دانشگاه تدريس مي‌شود چقدر به نياز ما در جامعه نزديك است؟

بايد در درجه اول نياز را تعريف كرد. هميشه فاصله و مرزي ميان دانشگاه و بيرون دانشگاه وجود داشته است. دانشگاه به حوزه‌هاي علمي و آكادميك مي‌پردازد اما در جامعه شاهد مسير متفاوتي هستيم. در دانشكده‌هاي ادبيات ضوابط تعريف شده‌اي وجود دارد كه هر اثري نمي‌تواند وارد آن شود. هميشه ما 2 نوع ادبيات داشته‌ايم: ادبيات درون دانشگاهي و برون دانشگاهي. غالبا ادبيات برون دانشگاهي خود را آزادتر و بي‌قيد و بندتر حس كرده و توانسته ميدان‌هاي بيشتري را تسخير كند. در حالي كه ادبيات دانشگاهي بيشتر به مطالعات كلاسيك پرداخته است. به همين دليل است كه ثابت‌تر و بي‌حركت‌تر باقي مانده است. هميشه اين تضاد و تقابل بين اين 2 وجود داشته است. در دانشگاه، علم ادبيات و دانش‌هاي ادبي مورد توجه است و در بيرون دانشگاه، خلاقيت‌هاي ادبي. كسي كه در دانشكده ادبيات درس مي‌خواند لزوما شاعر نمي‌شود اما مي‌تواند شعرشناس و نثرشناس باشد. توليد ادبيات بيشتر در بيرون از دانشگاه است و شاعران و نويسندگان معروف غالبا از بيرون دانشگاه بوده‌اند. حقيقت اين است كسي هم كه درون دانشكده ادبيات طبع شعري از خود بروز مي‌دهد، ادبيات خود را مديون تربيت ادبي‌اش نيست. توليد ادبيات در بيرون است و ادبيات‌شناسي آن چيزي است كه در دانشگاه به آن پرداخته مي‌شود.

در مورد فارغ‌التحصيلان رشته ادبيات ديده مي‌شود كه اين افراد در مقطع كارشناسي و حتي بالاتر تاثيري بر جامعه ادبي ندارند. يعني كمكي به ادبيات كشور و رشد خلاقيت شعرا و نويسندگان بيرون دانشگاه نمي‌كنند. آيا با توجه به تعريفي كه ارائه كرديد، مي‌توان نتيجه گرفت اين افراد تنها براي شناخت ادبيات كلاسيك به دانشگاه مي‌روند و پيوندي با ادبيات امروز ايران ندارند؟ مطالعات كلاسيك دانشگاه‌هاي ما از چه راهي به ادبيات امروز پيوسته مي‌شود؟

بله متأسفانه اين يك حقيقت است كه آنچه در دانشگاه‌ها تدريس مي‌شود با نياز جامعه منطبق نيست يا به عبارت ديگر، فارغ‌التحصيلان ادبيات كارايي زيادي در جامعه ندارند. 2 دليل براي اين موضوع به نظر مي‌آيد. در جلساتي هم كه اخيرا با مديران گروه ادبيات در سراسر كشور داشتيم اين 2 جنبه مطرح و بررسي شد. يكي از عوامل موضوعي است كه به ما در دانشگاه مربوط مي‌شود و ناشي از آن است كه در محيط آكادميك برنامه‌ها به روز و زنده نيستند و استادان ذهن پويا و فعالي ندارند. معمولا دانشجويان ضعيف به اين رشته مي‌آيند كه دلايل اجتماعي و فرهنگي باعث اين نوع گزينش است. در عين حال ديده مي‌شود دانشجويان مستعد ادبيات به سمت رشته‌هاي ديگر هدايت مي‌شوند. اين عوامل كند كننده، كارايي دانشگاه را كاهش داده‌اند. اين يك سوي مسأله است. از جهت ديگر و در بيرون دانشگاه نگاه خوبي به اين رشته وجود ندارد. متأسفانه به دليل ذوق زدگي كه در سطح فرهنگ عمومي نسبت به تمدن غرب به وجود آمده، توجه افراد از مسائل فرهنگي و ريشه دار مثل ادبيات معطوف شده است به موضوعات توليد و صنعت، زندگي مدرن و استفاده از ابزار و امكانات جديد. اين موجب شده افراد به آموزش رشته‌هاي فني جذب شوند. به همين دليل بسياري از فارغ‌التحصيلان رشته‌هاي غيرادبي آمده‌اند و پست‌هايي را اشغال كرده‌اند كه مي‌توانسته بالقوه به فارغ‌التحصيلان ادبيات اختصاص يابد. به همين دليل ميدان براي عرصه ادبيات و عرضه آثار ادبي از سوي فارغ‌التحصيلان اين رشته كم شده است. اين 2 عامل باعث شده تصور عمومي بر آن باشد كه فارغ‌التحصيلان ادبيات تنها مي‌توانند معلم شوند، در حالي كه بسياري از مشاغل از جمله همين روزنامه‌نگاري يك كار ادبي است.

با اين حساب چقدر اميدواريد كه در اين روند تغييري ايجاد شود؟ به هر حال افراد تنها براي معلمي جذب رشته ادبيات نمي‌شوند.

زياد اميدوار نيستيم كه بتوان اين روند را به اين زودي‌ها اصلاح كرد. شايد اصلاح آن كار هركسي نباشد و نياز به يك نظام مشخص داشته باشد.اگر بخواهم خيلي كوتاه جواب دهم بايد بگويم ادبيات را بايد زنده نگه داشت و زنده عرضه كرد. لازمه چنين نوع عرضه‌اي اين است كه ذهن فرد زنده باشد. اين امكان بخصوص براي اساتيدي كه سن بالا دارند ممكن است وجود نداشته باشد.

آنچه بر يك جوان مي‌گذرد ممكن است در فكر و ذهن ما اهالي فرهنگستان وجود نداشته باشد، ولي اگر اصرار داشته باشيم كه اين ارتباط برقرار شود بايد ذهنمان را از برخي قيدها آزاد كنيم. به مساله از نو نگاه كنيم و برخورد فعالي با آن داشته باشيم. در عين حال بايد آثار خود را با تناسب نياز‌هاي امروز عرضه كنيم. امروز ديگر زبان ادبيات، زبان متون كلاسيك و وابسته به متن خواني نيست. بايد با نگاه و ابزار‌هاي جديد مانند تئاتر، سينما، موسيقي، پيامك و اينترنت ارتباط را ممكن كنيم. اينها چيزهايي است كه جوان امروز آن را مي‌فهمد. اگر همين عرصه اينترنت را پر از نوشته‌هاي ادبي كنيم و آن را به شيوه فعال و نوين عرضه كنيم تا مراجعه‌كننده خود را انبوه اطلاعات دلپذير مواجه ببيند مي‌توان اميدوار بود كه جوان ايراني از ادبيات كلاسيك تغذيه شود. امروز اگر بتوانيم ادبيات را با زبان هنر عرضه كنيم، مي‌توانيم راه را بر برخي كج سليقگي‌ها و كج فكري‌ها ببنديم. شكافي كه در حال حاضر ميان نسل جوان و قديمي‌ها به وجود آمده به همين دليل است كه ما نتوانسته‌ايم متون ادبيات كلاسيك را به زبان هنر براي جوان امروز عرضه كنيم، زيرا صرف بازگويي متون نمي‌تواند ايجاد جذابيت كند.

الناز اسكندري
جام‌جم



www.mahdipc.tk http://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.com
سایت خدماتی تک بیست



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: