گزينش اجتهادي از توسعه غربي
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
گزينش اجتهادي از توسعه غربي
نوشته شده در سه شنبه 21 دی 1389
بازدید : 21
نویسنده : مولوی
حضور رهبر معظم انقلاب در جمع فرهيختگان و راهنمايي براي تدوين الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت فرصت مغتنمي را پديد آورده است كه همه فرهيختگان كشور در جهت استقلال همه‌جانبه كشور به تفكر غيروارداتي بينديشند.

در بررسي ابعاد الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت و تفاوت آن با توسعه غربي با حجت‌الاسلام والمسلمين دكتر عبدالحسين خسروپناه، عضو هيات علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي به گفت‌وگو نشستيم كه اكنون گزارشي از آن از نظرتان مي‌گذرد. كتاب‌هاي «جريان‌‌شناسي ضدفرهنگ‌‌ها»، «جريان‌شناسي فكري ايران معاصر»، «گفتمان مصلحت در پرتو شريعت و حكومت»، «گستره شريعت»، «كلام جديد»، «قلمرو دين»، «جريان‌هاى فكرى ايران معاصر»، «جامعه‌ ‌علوي در نهج‌البلاغه»، «آسيب‏شناسى جامعه دينى»، «انتظار بشر از دين» و «اخلاق قرآن» از مهم‌ترين آثار اين محقق است.

گفتمان پيشرفت و توسعه غربي با ظهور عقلانيت روشنگري در غرب مطرح شد، آيا اساس اين مفهوم با تعاليم و اهداف ديني ما همخواني و سازگاري دارد؟

الگوي اسلامي- ايراني پيشرفت كه از آن سخن گفته مي‌شود، ماهيتا با مدل توسعه غربي تفاوت دارد، اصطلاح «پيشرفت» را كه رهبر معظم انقلاب به عمد به جاي تعبير توسعه به كار بردند به اين خاطر است كه پيشرفت اسلامي اولا جامع‌نگر است، يعني مبتني بر پيشرفت سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... است و همه ابعاد پيشرفت را در بر دارد و همچنين مبتني بر منابع اسلامي است كه عبارت از عقل، كتاب و سنت و در راستاي تكامل انساني است، يعني دقيقا مباني پيشرفت اسلامي عبارت است از پيوند دين و دنيا، پيوند دنيا و آخرت، ملكوت‌گرايي، جامعيت معرفت‌شناختي كه عبارت است از حجيت عقل، قرآن، سنت و خداگرايي (توحيد) كه در راس همه مباني است.

اينها مباني پيشرفت اسلامي- ايراني است كه طبيعتا پيشرفت اسلامي با اين مباني توسط يك مدل عقلانيت خاصي كه از آن تعبير به عقلانيت اسلامي مي‌كنند تحقق پيدا مي‌كند. اهداف آن هم كمال آدمي است، يعني توسعه اسلامي مي‌خواهد به گونه‌اي دنياي آدميان را آباد كند كه منشأ آباداني آخرت آنها هم باشد، اما وقتي توسعه غربي مورد تحليل قرار مي‌گيرد مشخص مي‌شود كه مباني توسعه غربي عبارت است از نسبي‌گرايي، مادي‌گرايي، انسان‌گرايي، سكولاريسم و جدايي دين از نيازهاي دنيوي. توسعه غربي گزينشگر است نه جامع‌نگر، زاييده عقلانيت معيشت‌محور لذت‌گراست و اصلا كاري به آخرت انسان ندارد، لذا آباداني آخرت و سعادت و كمال انسان را هم مدنظر نمي‌گيرد، در اين نگرش انسان تنها مي‌خواهد در دنيا راحت باشد، لذا راحتي اين دنيا ولو از طريق گناه، معصيت، استعمار، استحمار و استكبار هم اگر باشد برايش اشكالي ندارد. توسعه غربي اقتضاء مي‌كند كه آمريكا وارد خاورميانه، افغانستان و عراق شود و اين همه جنايت انجام دهد، اصولا لازمه توسعه غربي اين نوع جنايت‌ها و خيانت‌هاست، اما پيشرفت اسلامي به هيچ وجه به دنبال اين مقوله‌ها نيست. پس بنابراين ماهيتا پيشرفت اسلامي با توسعه غربي تفاوت دارد، چون مباني و مدل عقلانيت و كاركرد و هدف آنها متفاوت است.

توسعه به معناي غربي آن، از زماني مطرح شد كه تفكر مدرنيته در برابر سنت قـرار گرفـت و قد علم كرد. به عبارت ديگر توسعه با عصر مدرنيسم و مدرنيته پيوند خورده است و حاصل اين عصر و دوره زماني است؛ ذيل چنين نگاهي است كه غربيان دوره سنتي را كه نماد اصلي آن قرون وسطي اسـت، وجه مقابل توسعه و عصر انحطاط تلقي مي‌كنند و بر اين بـاور پـاي مـي‌فشارند كـه از رنسـانس، هنگامه توسعه آغاز مي‌شود و مرحله جديدي از زندگي بشر ذيل عنوان عمومي عصر مدرنيسم سـر بـرمي‌آورد و شكل مي‌گيرد. عصري كه به وضوح داراي تفاوت‌هاي قابل توجهي با عصـر پيشين در ابعـاد مختلف است.

آيا عناصر كارآمد و مطلوب در توسعه غربي وجود دارد كه در تدوين الگوي اسلامي ايراني پيشرفت مورد توجه قرار گيرد يا اين طور كه شما تفاوت مبنايي و ماهوي قائل شديد و اصلا چنين عناصر مطلوبي وجود ندارد كه ما از آن بهره بگيريم؟

بدون شك فلسفه توسعه غربي به درد ما نمي‌خورد ما بايد خودمان فلسفه پيشرفت داشته باشيم، اهداف پيشرفت ما با اهداف توسعه غربي كاملا متفاوت و متمايز است از اين جهت هيچ وجه اشتراكي ميان ما و غربي‌ها نيست، اما از عقلانيتي كه غربي‌ها براي معيشت دنيوي دارند مي‌توانيم استفاده كنيم، چون پيشرفت اسلامي به معيشت دنيوي هم توجهي دارد لذا مي‌توانيم از بعضي راهكارهاي غرب استفاده كنيم مثلا غرب از علوم پايه و تكنولوژي براي پيشرفت استفاده مي‌كند اشكال ندارد كه بياييم علوم پايه و تكنولوژي آنها را بگيريم، اما روح معنوي در آنها ايجاد كنيم و توسعه دهيم و تكامل ببخشيم كه دنياي خود را آباد كنيم، ولي در راستاي يك پيوست فرهنگي كه عبارت است از آباداني آخرت. پس بنابراين فرض كنيد كه غرب در پزشكي، علوم پايه، بيوتكنولوژي و... پيشرفت‌هايي داشته در اين علوم لازم نيست كه ما از صفر شروع كنيم ما همان دستاوردهاي علمي و تكنولوژي آنها را أخذ و بومي مي‌كنيم و تكامل مي‌بخشيم و تغيير مي‌دهيم در اين صورت مي‌توانيم ادعا كنيم از آنها بهره گزينشي برديم، يعني نگاه ما به توسعه غربي قطعا يك نگاه گزينشي است يعني مطلقا نمي‌گوييم كه هيچ چيز از توسعه غربي به درد ما نمي‌خورد و از طرفي هم نمي‌گوييم كه مطلقا به درد ما مي‌خورد، گزينشي عمل مي‌كنيم، اما گزينش ما اجتهادي است نه التقاطي؛ اين نكته مهمي است. بعضي از روشنفكران ديني ما گزينشي عمل كردند، اما گزينشي عمل كردنشان به صورت التقاطي بود، لذا يك تركيب ناموزون و ناهمگوني بين اسلام و غرب درست كردند. ما هيچ كدام از اينها را قبول نداريم، بلكه به يك معنا معتقد هستم كه يك رويكرد گزينشي اجتهادي در مورد غرب داشته باشيم، يعني يك مدل عقلانيت اسلامي را قبول كرديم، آن چيزي از توسعه غربي كه با اين عقلانيت اسلامي هماهنگ است مي‌پذيريم و آنچه كه ناهماهنگ است نمي‌پذيريم.

مشكل الگوي توسعه غربي چيست، شما نقاط ضعف توسعه غربي را در چه مي‌دانيد كه ما در مسير پيشرفت خود بايد مواظب باشيم كه از آنها دوري كنيم؟

به رغم شكل‌گيري زنجيره‌اي از پيشـرفت‌ها و دسـتاوردهاي صـنعت و گسترش روزافزون علوم انساني و تجربي در عصر مدرن، بشر گرفتار فقر معنويت شده است. در نگاهي آسيب‌شناسانه بايد اضافه كرد كه هرچند انديشه پست مدرنيسم، بـه دنبـال حل معضلات مدرنيته است و به اين ترتيب به نقد آن مي‌پردازد با اين حال در يك معنا به دليل بازتوليد نهايي همان شيوه‌هاي مدرنيستي راه عبور را نشان نمي‌دهد و علم در مشكلاتي مشابه فرو مي‌غلتد. از اين‌رو بايد اذعان كرد كه به رغم تلاش‌هاي انجام شده جهت نقد مدرنيسم، مشكل و معضل معنويت در جهان غرب، امروزه همچنان به صورتي جدي وجود دارد و به چشم مي‌خورد.

مشخص است كه در به كارگيري عناصر كارآمد و مطلوب توسعه غربي شما تعمدا علوم انساني غربي را مطرح نكرديد، لطفا بفرماييد نسبت الگوي پيشرفت ما با علوم انساني غربي چگونه بايد باشد؟

يكي از ابزارهاي توسعه غربي مسلما علوم انساني بوده، بنده در برداشت از عناصر كارآمد و مطلوب توسعه غربي علوم انساني را مطرح نكردم، چون معتقدم علوم انساني غربي ذاتا و هويتا مضر هستند، يعني نه تنها نافع نيستند كه مضر هم هستند، يعني مباني هستي‌شناختي، معرفت‌شناختي، انسان‌شناختي و دين‌شناختي علوم انساني در معاني نظريه‌هاي آنها نفوذ كرده است. اين نفوذ هم به شكلي است كه عملا علوم انساني براي جامعه ما نه تنها كارآمد نيست، بلكه مضر هم هست يعني كسي كه جامعه‌شناسي، روان‌شناسي، علوم تربيتي يا رشته‌هاي ديگر علوم انساني را مطالعه مي‌كند با يك شاخصه‌هاي منفي و ماترياليستي روبه‌رو مي‌شود كه غرب با اين شاخص‌ها مي‌خواهد توسعه اقتصادي، اجتماعي جامعه را فراهم كند قطعا بنده معتقد هستم در بخش علوم انساني هيچ استفاده‌اي نمي‌توانيم از غرب و علوم انساني غربي ببريم جز در طرح سوال‌هاي آنها، يعني به نظرم دانشمندان ما سوال‌ها و پرسش‌هاي علوم انساني را مي‌توانند از آنها اخذ كنند تا با متدولوژي و پارادايم علوم انساني اسلامي به پاسخ جديدي برسند كه مي‌توان از آنها به نظريه‌هاي علوم انساني اسلامي تعبير كرد.

همان طور كه شما هم مطرح كرديد عناصري از الگوي توسعه غربي در انديشه‌ها و مكاتبي مانند پست مدرنيسم و فمينيسم و... مورد نقد قرار گرفته است، اين عناصر چه هستند و كدام يك از اين نقدها از نگاه ما در الگوي مورد نظر اسلامي ايراني پيشرفت مي‌تواند مورد توجه واقع شود؟

خسروپناه: من معتقد هستم كه يك رويكرد گزينشي اجتهادي در مورد غرب داشته باشيم، يعني يك مدل عقلانيت اسلامي را قبول كنيم، آن چيزي از توسعه غربي كه با اين عقلانيت اسلامي هماهنگ است بپذيريم و آنچه كه ناهماهنگ است نپذيريم

هيچ كدام از اينها نمي‌تواند مورد استفاده ما قرار گيرد، نقدهايي كه بر جريان‌هاي مختلف غربي انجام مي‌شود با مباني خاصي است كه به درد ما نمي‌خورد، يعني در واقع از دريچه ذهني، رويكرد، زاويه و مدل عقلانيت خودشان به نقد مكاتب ديگر مي‌پردازند. نقد سوسياليسم بر ليبراليسم يا نقد ليبراليسم بر سوسياليسم براي ما اهميت و فايده‌اي ندارد، در واقع ما از زوايه عقلانيت اسلامي به اين مسائل نگاه مي‌كنيم و چون با مدل عقلانيت ما تفاوت دارد نقدهاي ما هم با نقدهاي آنها كاملا تفاوت دارد؛ كاملا از حيث مباني از آنها متمايز هستيم.

همان طور كه مستحضر هستيد خيلي‌ها معتقدند به طور كلي دين نسبتي با توسعه و پيشرفت ندارد و غرب زماني توانست به توسعه برسد و اصلا به اين سمت حركت كند كه جدايي دين از سياست را مطرح كرد، بنابراين نظر شما در مورد ارتباط و نسبت پيشرفت با دين و خصوصا اسلام چگونه است؟

در بررسي نسبت پيشرفت با اسلام، بـيش از هـر چيـز، معنـا و مـراد خـود از مفهوم پيشرفت را بايد شفاف و مشخص كنيم؛ اين رويكرد در مقابل نگاهي صف‌آرايي مي‌كند كـه بـه شيوه‌اي مبتذل و ساده‌انديشانه، تدارك استدلالي صوري را مي‌بيند و به سرعت نتايجي نهايي را استنتاج مي‌كند. مطـابق ايـن استدلال از آنجا كه پيشرفت امري نيكو و اجتناب‌ناپذير است و انحطاط و عقب‌ماندگي وضعيتي مذموم و نامطلوب است، پس بايد به دنبال پيشرفت رفت و در صورت منافات آن با دين، اقدام بـه كنار گذاشتن يـا اصلاح دين كرد. فارغ از چنين نگاه‌هاي ساده‌سازانه و غيرعالمانه‌اي، از منظري علمي و متناسب بـا مقتضيات شـناختي ـ منطقي مي‌توان 4 حالت را براي بحث اسلام و پيشرفت متصور شد؛ در نگاه نخست، توسعه جزئي از دين اسلام است؛ به عبارت ديگر ميان اسلام و پيشرفت نوعي تداخل و نسبت جزئي و كلي برقرار است. از اين نگاه، پيشرفت جزئـي از اسلام بـه حسـاب مـي‌آيـد كـه در دوره مدرنيسم تحقق عملي پيدا كرده است. در نگاه دوم، توسعه و دين دو مقوله مجزا، اما سازگار با همديگر معرفي مي‌شوند. دو مقوله‌اي كه مي‌توانند بدون بروز هر گونه مشكلي در كنار هم قرار گيرند و نوعي نظام هماهنگي ميان آنها برقرار شود. در نگاه سوم، دين و توسعه در تعارض كامل با يكديگر قرار مي‌گيرند و به هيچ عنوان نمي‌توان ميـان آنها آشتي برقرار كرد و نهايتاً در آخرين حالت، هيچ ارتباطي ميان اسلام و توسعه تصور نشده و قلمرو دين اسلام از قلمرو توسعه كاملا جدا معرفي مي‌شود.

در تدوين الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت يكي از موضوعاتي كه بايد مورد توجه قرار گيرد كارهايي است كه در اين عرصه تاكنون در داخل كشور انجام شده، تاريخ معاصر ايران پر است از انديشمنداني كه در مورد توسعه كشور ديدگاه‌هاي مختلفي داشتند، ديدگاه‌هاي معروف و مشهور نسبت دين و توسعه و موافقان و مخالفان ورود توسعه به ايران چيست؟

در مورد اين موضوع هم جريان‌هاي مختلفي وجود دارد؛ رويكرد نخست متعلق به افرادي نظير مرحوم دكتر سيد‌احمد فرديد است. اين رويكرد معتقد است كه غرب يك كل يكپارچه است و توسعه و همـه لوازم آن در كنار هم معني مي‌يابد و به هيچ عنوان نمي‌توان آن را به عناصر مختلف تجزيه كرد. بنابراين يا بايد كل انديشه غربي را پذيرفت و به آن گردن نهاد يا بايـد كل آن را رد و از آن عبـور كـرد. در نتيجـه از آنجا كـه انديشه غربي با مباني اسلام ناسازگار است، بايد اين انديشه را به طور كامل بـه كنـاري نهـاد و سـراغش را نگرفت.

گرايش ديگر نيز متعلق به برخي از روشنفكران است كه بر پذيرش كليت و تماميت تفكر غربي پـاي مي‌فشردند. به عنوان نمونه مي‌توان به افرادي مثل «تقي‌زاده» اشاره كرد كه معتقد بود از موي سر تا ناخن پا بايد غربي شد، اما نگاه‌هاي موشكافانه‌تر و ژرف‌كاوانه‌تر، از ما مي‌خواهند كه هيچ يك از دو رويكرد را نپـذيريم و راه به مسيري ديگر برويم. ذيل چنين رويكردي لازم است تا انديشه غربي را تجزيه كرد و به بحث تحليلي در اجزاي آن پرداخت. در پرتو چنين مطالعه‌اي است كه مي‌توان گفـت بخـش‌هايي از توسـعه غـرب بـا بخش‌هايي از اسلام شيعه داراي هماهنگي‌هايي مشخص است؛ هر چند در بخش‌هايي مهم نيـز تعارضاتي جدي ديده مي‌شود. چنين نگاهي به ما مجال رويكرد به تفكيكي مهم را در عرصه توسعه غربـي مي‌دهـد.

با توجه به رويكرد فوق بايد گفت كه فلسفه مدرن غرب برمبناي عقلانيـت جـزءنگرانـه و حسابگر آماري و تجربه‌پذير شكل گرفته و به همين دليل، اين فلسفه و عقلانيت نسبت به عالم ملكوت، بي‌دغدغه است. در نتيجه اين عقلانيت و فلسفه قطعاً با اسلام ناسازگار است؛ زيرا اين عقلانيت بـه تعبيـر آيت‌الله‌العظمي جوادي آملي توسعه تكاثري را به دنبال مي‌آورد.

چه توسعه‌اي بايد مورد نظر ما باشد، در واقع در مقابل توسعه تكاثري چه توسعه‌اي مي‌تواند مطرح شود؟

در برابر توسعه تكاثري غربي، توسعه كوثري وجـود دارد كه رأي اسلام ناب و شيعي است و در آن از اشكالات توسعه غربي خبري نيسـت. توسـعه كـوثري تاكنون به دليل وجود ديدگاه‌هاي انحرافي و صوفيانه در جامعه اسلامي حاكم نشده اسـت و به توفيقي نهايي دست نيافته است. در اسلام شيعي اثني‌عشري مولفه‌هايي داريم كه مي‌تواند در ايجاد توسعه كوثري كمك بسياري كنـد؛ يكي از مولفه‌ها، عنصر عقل در نصوص ديني ما است. لازم است كه در ايـن خصـوص كـاري اساسـي و مطالعاتي سترگ و جدي صورت گيرد. متاسفانه بسياري از متفكران جامعه ما، امروزه بر اين گمان‌ هستند كه عقل مورد اشـاره در نصـوص ديني مشترك لفظي است و به عقل نظري و عملي تقسيم مي‌شود. اين رويكرد صحيح نيست و عقل تنها يك معنا دارد؛ هر چند كه داراي مراتب است.

به عبارت بهتر از مراتبي كه كارش فهم و درك اسـت تـا آنجايي كـه يكـي از بزرگـان مي‌فرمايند «العقل مـا عبـد بـه الرحمن واكتسب به الجنان» همگي ذيل عنوان عقل جاي مي‌گيرند. به اين ترتيب مي‌توان گفت كه عقـل منبع و ابزاري ادراكي است كه حاصل آن تعبد است. همچنين از نصوص ديني اين‌گونه برداشت مي‌شود كه عقلانيـت اسـلامي، عقلانيتـي نيسـت كـه فقـط جنبه ادراكي داشته باشد؛ بلكه عنصري است كه انسان را در برابر نفس اماره و شيطاني محافظت مي‌كند. به همين دليل گفته مي‌شود كه جاهل گناهكار است و عامـل بـه دسـتورهاي الهـي، عاقـل خطاب مي‌شود.

دومين مولفه مهم در ايجاد توسعه كوثري، حكمت است. درخصوص ديني بر حكمت تاكيدي فراوان شده است. به ‌گونه‌اي كه در بعضي روايات، حكمت را مترادف فلسفه ذكر كرده‌انـد. حكمـت فقط يك فلسفه نظري نيست، بلكه داراي دستاوردهاي نظري و عملي مشخصي اسـت كـه بايـد آنها را زائيده عقل دانست. به اين ترتيب بر ماست كه با تلاش خود حكمت مقولات گونـاگون ماننـد سياسـت، اقتصاد، رسانه و هنر را براساس مباني ديني و عقلانيت عرضي و طولي تبيين كنيم.

مولفه آخري كه مي‌تواند در مسير ايجاد توسعه كوثري به ما كمك بسيار نمايد، ميراث گذشـته ما در نظام‌هاي معرفتي است، ميراثي كه از دل تلاش‌هاي حكما و علماي اسلامي شكل گرفته است و بـه ما رسـيده اسـت. بازشناسي شخصـيت‌هايي ماننـد فـارابي، ابـوعلي سـينا، خواجـه‌نصـير، ابوريحان بيروني، شيخ بهايي و... كه جايگاهي اساسي و مهم بايد داشته باشد؛ در چنين مطالعـاتي بـويژه، بايد پيگير اين نكته بود كه اين بزرگان چگونه در پي ارائه يك نظام جامع نظري و عملي بودند.

سيد‌ حسين امامي
جام‌جم



www.mahdipc.tk http://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.com
سایت خدماتی تک بیست



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: