با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد.فقط اگه می خواین از همه ی امکانات وبلاگ بهره ببرید!!!عضو شید. می خوام یه وبلاگ مستقل درست کنم که توش تمام شعرهای که نوشتم رو بذارم.منتظر باشید!
آدرس اصلی:
www.mahdipc.tk
علي غفاري متولد سال 1346، فعاليت سينمايي خود را با حضور در پشت صحنه فيلم هراس با كارگرداني شهريار بحراني آغاز كرد و پس از سالها فعاليت در سمتهاي مختلف در پروژههاي سينمايي و تلويزيوني، دومين فيلم خود را با عنوان «چراغ قرمز» روانه پرده سينماها كرده است.
چراغ قرمز، داستان جواني سادهدل است كه ناخواسته درگير ماجراي يك قتل ميشود. فيلم ساختارشكني زيادي دارد و يكي از نكات بارز و برجسته آن حضور پوريا پورسرخ، الناز شاكردوست و رضا شفيعيجم در نقشهايي متفاوت است. چراغ قرمز را ميتوان اثري ملودرام در قالب سينماي معمايي همراه با مايه طنز دانست.
فيلم چراغ قرمز را مدتها پس از اولين تجربه سينماييتان (شاهرگ) ساختهايد. چرا بين اين دو فيلم 13 سال فاصله افتاد؟
سال 76 شاهرگ را ساختم. آن موقع ورود به عرصه حرفهاي كارگرداني كار بسيار دشواري بود و مشقت زيادي به همراه داشت. من سالها در سمتهاي مختلف در سينما كار كردم، مدير توليد، مجري طرح، دستياري كارگردان و خيلي كارهاي ديگر. قبل از فيلم شاهرگ، سريالي را براي تلويزيون به نام سفر به سرزمين ملائك كار كردم كه كار بسيار سنگيني بود و بازيگران زيادي داشت. بعد از آن براي سيمافيلم يك تلهفيلم 90 دقيقهاي كار كردم كه آن موقع به قولي جزو نسل اول تلهفيلمهاي تلويزيوني بود. در كل شرايط توليد فيلم در آن موقع بسيار متفاوت از الان بود و سينماي حادثهاي و پرتحرك طرفدار زيادي داشت كه شاهرگ هم از اين حيث مستثني نبود و با توجه به شرايط بد اكران آن موقع، فروش خوبي داشت.
پس چرا آن موفقيت را دنبال نكرديد؟
اتفاقي كه در سينماي ايران ميافتد اين است كه در ژانري كه كار كني در همان هم تثبيت ميشوي و اين شد كه بعد از شاهرگ همه پيشنهاداتي كه داشتم در همان گونه حادثهاي جاي ميگرفت، آن موقع خيلي شرايط اكران برايم مهيا و ايدهآل نبود و اين شد كه كار مديريت برنامهريزي را دنبال كردم، تلهفيلمهاي زيادي هم ساختم و ماحصل آن حضور در پروژههاي سنگيني مثل نردبام آسمان، يوسف پيامبر، در چشم باد و شهرآشوب بود تا اين كه فيلمنامه چراغ قرمز با تغييراتي كه به آن وارد شد به مرحله توليد و نهايتا ساخت رسيد.
چرا برخلاف كار اولتان، به سراغ يك فيلم كمدي آمديد؟
دلم ميخواست با سليقه مخاطب حركت كنم. احساس ميكردم سينما همچنان به مفهوم سرگرمي شناخته ميشود و چون محتواي فيلمنامه چراغ قرمز در همين راستا بود، تصميم به ساخت آن گرفتم. با اين حال سعي كردم در محتواي كار حرفهايي هم نهچندان گل درشت بزنم. چراغ قرمز يك فيلم ساده و جمع و جور است و ادعاي خاصي ندارد. از همه مهمتر فيلم شريفي است چرا كه سعي نميكند به هر بهانه تماشاگر را بخنداند. لازم به ذكر است كه يك جاهايي از فيلم اصلا طنز نيست و معمايي و حادثهاي ميشود. در يك كلام سعي كردم ساختار جديدي ايجاد كنم.
و به همين جهت هم همه ابزار و ساختار مناسب جذب مخاطب اعم از موسيقي، تيپسازي و... استفاده كرديد تا مخاطب را همهجور با فيلم همراه سازيد.
اگر در كل به سراغ ژانري با اين محتوا رفتم تنها 2 دليل داشت، يكي اين كه سعي كردم با اين سينما حرفي را زده باشم؛ هرچند خفيف و كمرنگ. ديگر اين كه احساس كردم در شرايط فعلي اكران، تماشاگر اين نوع سينما را دوست دارم.
فيلم آميزه و ملغمهاي از طنز ـ معما ـ ملودرام و كشمكشهاي جوانپسندانه است و اين تعيين ژانر فيلم را سخت ميكند.
چراغ قرمز از اين نظر فيلم جديدي است؛ يك اثر معمايي در قالب كمدي. كمدي چراغ قرمز فانتزي نيست و اتفاقا خيلي هم قابل فهم است. من سعي كردم با كمدي موقعيت پيش بروم، نميدانم چقدر موفق بودهام، چون هميشه نگاه فيلمساز به فيلمش با نگاه مخاطب به فيلم متفاوت است. در پايان اكران فيلم است كه ميتوان به يك جمعبندي نهايي رسيد. يادمان باشد هر چيز كه براي من و عوامل سازنده جذاب است، شايد براي مخاطب فيلم جالب توجه نباشد و اين است كه قضاوت در زمان ساخت فيلم بسيار مشكل است. من سعي كردم در پلان به پلان فيلم خودم را به جاي تماشاگر بگذارم كه اگر من جاي او بودم چه دريافتي داشتم.
گفتيد نخواستهايد حرف و پيام گل درشت بزنيد، اما با اين حال كمي شعاري است. قبول داريد؟
نه. حرف چراغ قرمز نقد سوءظن در جامعه امروز است. يعني رسيدن به يك قضاوت عادلانه درباره آدمها. سعي ما اين بود كه با زبان طنز به بيننده بفهمانيم كه همه نشانهها نميتواند ملاكي براي قضاوت درباره آدمها باشد. گفتن اين حرف به شكل نصيحتوار و جدي راه به جايي نميبرد، پس سعي كرديم با روايت قصه مفهوم اصلي آن را هم بيان كنيم. من فيلم مفهومگرايي نساختم ولي با تحقيقي كه داشتيم به اين نتيجه رسيديم كه سوءظن در خانوادههاي امروزي بسيار وجود دارد و بايد به آن پرداخته شود. اين حرف را در قالب لايههاي زيرين يك فيلم طنز بيان كرديم.
در اين مورد، تماشاگران هم تا آخرين لحظات به شخصيت فهيم سوءظن دارند كه خوب از كار در آمده است.
اين كار فقط از عهده رضا شفيعيجم بر ميآيد. چون جنس بازي بايد به گونهاي ميبود كه نقش را به اين سو ببرد. شما ميبينيد كه در نماهاي اول معرفي فيلم، شفيعيجم خيلي جدي ظاهر ميشود و رفتهرفته شخصيت فهيم به سمت يك كاراكتر نيمه فانتزي سر ميخورد. من خيلي راجع به انتخاب بازيگر براي اين نقش فكر كردم و فكر ميكنم شفيعيجم خيلي خوب از ارائه آن برآمد. در نسخه ابتدايي فيلمنامه شخصيت فهيم حضور پررنگتري داشت.
بر خلاف نظر شما فكر ميكنم تماشاگر، شفيعيجم و پوريا پورسرخ را در نقشهاي متفاوتشان خيلي نميپذيرد.
غفاري: هيچ گاه ادعاي ساخت اثري خاص نداشتهام. دنبال آن بودم تا فيلمي را روانه پرده سينما كنم كه خانوادهها به قصد تفريح به تماشايش بيايند و راضي سالن را ترك كنند
بايد ديد آيا اين واقعا نظر تماشاگر است يا نگاه شما. پوريا پورسرخ در چند فيلم اخيري كه بازي كرده بود چهره سرد و تلخي داشت، اتفاقا طي صحبتي كه با او داشتم به اين نتيجه رسيديم كه بايد نقش را به سمتي ببرد كه از همان ابتدا تماشاگر او را دوست داشته باشد. اتفاقا بهروز به نظر من شخصيتي دوستداشتني درآمده و پوريا خيلي خوب نقش را قدم به قدم به سمت يك تيپ قابل قبول پيش برده است. بهروز موتور پيشبرنده چراغ قرمز است و بار اصلي قصه را به دوش ميكشد. به گفته شما مخاطب عادت كرده كه مثلا هميشه رضا شفيعيجم را در قالب يك نقش طنز ببيند. اين انتخابها ريسك بزرگي را به همراه داشت چون اين باور براي بيننده شكل گرفته بود. اين اتفاق در مورد الناز شاكردوست هم افتاد و حضور او در 2 نقشي كه بازي كرد، اتفاق جديدي در كارنامه بازيگري او بود.
اما شخصيت بهروز با بازي پورسرخ خيلي غلو شده است.
اتفاقي كه افتاد اين بود كه پوريا خيلي دير به كار ما وارد شد و آمدن او دقيقا زماني بود كه فرداي آن روز كار كليد خورد. قبل از اين انتخاب جديترين كسي كه به حضور او در اين نقش فكر ميكردم، رضا عطاران بود كه نهايتا درگير بود و اين اتفاق نيفتاد. پوريا پورسرخ هم آن موقع سفر بود و فرصتي براي حضور در كار ما نداشت. خوشبختانه هماهنگي لازم انجام گرفت و نقش بهروز به او محول شد. اگر شما فكر ميكنيد و به نظر ميآيد در نوع بازي او اغراق شده شايد به دليل زمان كمي بود كه بازيگر ما براي رسيدن به نقش داشت، پورسرخ مجبور بود يك شبه كلي مسير را بپيمايد، چون فرصتي در اختيار او نبود. براي خودش هم كار سنگيني بود ولي خب تلاش زيادي كرد و نقش را بخوبي ايفا كرد.
خيلي از نماهاي فيلم به نوعي تقليد از فيلمهاي چند دهه گذشته است؛ اتفاقاتي كه با توجه به جامعه امروز خيلي براي مخاطب قابل هضم نيست مثل سكانس خواندن و ابراز محبت بهروز به مادرش.
ابتدا راجع به اين سكانس بگويم كه چون اين صحنه در حقيقت اولين معرفي بهروز به تماشاگر بود خواستم خيلي قابل قبول و ساده به نظر بيايد و اين فقط ابراز محبت و علاقه يك فرزند به مادرش بود كه با توسل به يكسري از ابزارهاي موسيقي و... پيش رفت. من نيتي نداشتم كه تقليد يا كپيبرداري داشته باشم و فكر نميكنم چنين اتفاقي هم افتاده باشد. شايد اين ذهنيت براي اين به وجود آمده كه راه ديگري براي معرفي طبقه زندگي بهروز وجود نداشت.
با توجه به اين كه خودتان هم يكي از سرمايهگذاران فيلم هستيد، چقدر در كارگرداني به گيشه نگاه كردهايد؟
بدون رودربايستي بگويم كه اين فيلم نگاه به گيشه داشته و صادقانه بگويم كه فروش آن برايم مهم بوده است. من سالهاست كه در اين سينما فعاليت دارم و مطمئن هستم كه چراغ قرمز فروش خوبي خواهد داشت.
البته نگاه به گيشه برايم به اين معنا نبود كه با هر ترفندي تماشاگر را روي صندلي بنشانم. گفتم چراغقرمز براي من فيلم بيادعايي است. بايد بگويم كه اگر من كارگردان يا حتي من سرمايهگذار به فكر گيشه نباشم، پس چرخ صنعت اين سينماي فعلي چگونه بايد بچرخد. تهيهكننده و كارگردان بايد به فكر گيشه باشند. من براي مخاطب فيلم ميسازم و هيچ وقت اين ادعا با من نبوده كه خاص بسازم و خاص حرف بزنم. ميخواستم فيلمي در كارنامه من باشد كه وقتي با در نظر گرفتن هزينهها خانوادهاي به قصد تفريح و سرگرمي به سينما ميروند فيلم من آنها را راضي نگه دارد. سينما نياز به ترغيب تماشاگر دارد. اين نفس تماشاگر است كه سينما را زنده نگه داشته است.
اسم فيلم به نوعي هشداردهنده و تمثيلي است. انتخاب نام چراغ قرمز بر چه مبنايي بود؟
چراغ قرمز يعني توقف در برخي لحظههاي زندگي، يادمان باشد در هر پيشنهاد و وسوسهاي توقف كنيم و نگاهي هم به آينده آن داشته باشيم. عدم اين توقف ممكن است مسير زندگي ما را عوض كند. حتي صحنه آخر هم با توقف ماشين عروس پشت چراغ قرمز زندگي تازهاي براي كاراكتر اصلي فيلم اتفاق ميافتد.