گاهي اوقات تنهايي خوش است، گاهي اوقات در جمع بودن. ذات ما انسانها اين است، گاهي اوقات دوست داريم در اعماق تنهاييمان فرو برويم، آنقدر تنها كه در ژرفاي معناي واژهها غوطه بخوريم و گاهي اوقات هم علاقه داريم ميان جمع باشيم، حزنهايمان را تقسيم كنيم، از تجربياتمان بگوييم، لبخند مشترك بر لب يكديگر بنشانيم، آيندههاي زيبا براي يكديگر ترسيم كنيم و... زيرا در هر صورت هر آنچه باشد ما انسانيم و اجتماعي زيستن ريشه در درون ما دارد.
و سفر هر دوي اينهاست، سفر گاهي اوقات تنهايي مطلق است؛ آنقدر تنهايي كه حتي فرصت ميكني ظريفترين صداهاي درونت را بشنوي و بيوقفه در تلألو ستارهها غوطهور شوي و گاهي اوقات نيز غوطه خوردن در ميان جمع و اجتماع است، همانجا كه دست خدا همراهت ميشود، «يدالله معالجماعه» هنگامي كه در سفر با جمعي پيوند ميخوري هرچند مهم است كه با آنها همزبان باشي، تا بر عمق رابطهات بيفزايي اما در بسياري موارد ميآموزي كه چگونه فارغ از واژهها ارتباط برقرار كني:
اي بسا هندو و ترك همزبان
اي بسا دو ترك چون بيگانگان
پس زبان محرمي خود ديگر است
همدلي از همزباني خوشتر است
به اين ترتيب ميتوان گفت كه در سفر ميآموزيم كه چگونه يك ارتباط كامل برقرار كنيم؛ ارتباطي كه علاوه بر واژهها نياز به احترام و درك فرهنگ متقابل دارد و انسان را به فراتر از زبان واژهها ميبرد. به عنوان نمونه اگر سفر به مناطق مختلف ايران را مدنظر داشته باشيم ـ حتي در صورت سفر به مناطقي مانند آذربايجان يا تركمنصحرا يا كردستان كه زبان زيباي خود را دارند ـ هر يك از ما ميتوانيم واژههاي مناسب را براي برقراري يك ارتباط حداقلي پيدا كنيم، اما مساله مهمتر از واژهها اصول و مبناي برقراري ارتباط در سفر است. به عنوان نمونه بايد بدانيم كه ارزشهاي محلي اين افراد چيست، چه آداب و رسوم خاصي دارند، شيوه ميهماننوازي آنها به چه شكل است؟ و...
علاوه بر اين، در دنياي امروز كه تبديل به دنياي شبكهها و دنياي ارتباطات شده است، روابط انساني به يك دارايي بيبديل معنوي براي ما تبديل شده است. هر قدر بتوانيم شبكه گستردهاي از اعضايي كه به ما پيوستگي دارند تشكيل دهيم، بيترديد اين امر بر موفقيتهاي ما ميافزايد. به سبب اينكه در درجه نخست نشان ميدهد كه ما توانايي برقراري ارتباط را در ذات خود نهفته داريم و ميتوانيم در فرصتهاي مختلف، شبكهاي از فرهنگها و آداب اجتماعي مختلف براي خود بسازيم و در درجه بعدي وجود اين شبكه ارتباطي در نهايت ميتواند در مقاطع مختلف به ياري ما بشتابد، درست مثل سرمايهاي كه در انباني نهفته داريم و شايد هماكنون ندانيم كه اين سرمايه كي، چگونه و كجا به ياري ما خواهد آمد، اما در جايگاه مناسب خود ما از آن بهرهمند خواهيم شد و اين اتفاقي است كه بارها و بارها در زندگي هر يك از ما رخ داده است.
سفر گنجينهاي از ارتباطات است؛ ارتباطات دروني و بروني. گاهي اوقات در عمق روابط درونيمان فرو ميرويم و گاهي اوقات به ما فرصت ميدهد تا شبكه ارتباطات اجتماعيمان را شكل دهيم. چه زيباست در گنجينه ارزشمند روابط اجتماعي خود دوستاني از اقصي نقاط ايران عزيزمان داشته باشيم، از سيستان و بلوچستان گرفته تا كردستان و مريوان، از ماكو و بندرامام گرفته تا از شوشتر و شانديز و حتي چه خوب است كه دوستي بيابيم كه در اعماق كوير شايد در كلبهاي كوچك هر شب به نظاره ستاره مينشيند و فقط با يك سفر و يك همنشيني ميتوانيم او را به گردونه دوستان خود بيفزاييم.