روانكاوي 3 كودتاچي در لبه آتش
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
روانكاوي 3 كودتاچي در لبه آتش
نوشته شده در یک شنبه 3 بهمن 1389
بازدید : 9
نویسنده : مولوی
تاريخ انقلاب اسلامي فارغ از سويه‌هاي سياسي سرشار از وقايع و ماجراهايي است كه واجد ظرفيت‌هاي دراماتيكي بالايي هستند و به واسطه پيوستگي ذاتي، حوادث تاريخي آن در جامعه‌اي كه امتداد طبيعي رخدادهاي سال 57 است، هم قابليت تاويل‌پذيري بالايي دارد و تعميم‌پذير است و هم اگر درساختار جذاب بصري و داستاني روايت شوند با استقبال مخاطبان مواجه خواهند شد.

تهيه‌كننده و كارگردان سريال در حال توليد «لبه آتش» با اعتقاد به اين رويكرد بر اين باورند كه اين سريال هم روايت تازه‌اي از وقايع انقلاب اسلامي را به تصوير مي‌كشد و زاويه نگاه آن به سوژه از منظر دشمنان انقلاب اسلامي است و هم اين‌كه يكي از رخدادهاي مهم سياسي كه كمتر مورد توجه فيلمسازان قرار گرفته در اين سريال دستمايه كار بوده است. داستان سريال «لبه آتش» متاثر از ماجراي كودتاي ژنرال هايزر آمريكايي در ايران است. وي پس از فرار شاه به ايران آمد و در دولت بختيار ماموريت يافت تا ارتش را به همكاري با دولت مجاب كند. اما شكست در اين پروژه موجب شد تا آنها دست به كودتاي نظامي بزنند و برخي مناطق شمال تهران را كه مركز تجمع انقلابيون بود به توپ بسته و در مردم ايجاد رعب و وحشت كنند. قصه سريال با تكيه بر اين واقعيت تاريخي، ماجراي 3 نفر كه يك افسر درجه‌دار، سرگرد و يك سرباز است را روايت مي‌كند كه براي انجام اين كودتا به رهبري ژنرال هايزر اقدام مي‌كنند و درگير ماجراهايي مي‌شوند كه...

اتفاقي داغ در سوله‌اي سرد

در يك هواي سرد زمستاني، خود را به سازمان غله در اتوبان بعثت در يكي از مناطق جنوبي تهران مي‌رسانم و البته فرصتي پيدا مي‌شود تا از ساختمان‌هاي سيلو كه محل ذخيره گندم است، عبور كنم تا به محل فيلمبرداري كه در يك سوله بزرگ است، برسم. خوشبختانه مقابل در ورودي سوله با شهرام دانش‌پور، مدير توليد مواجه مي‌شويم كه اطلاعات خوبي درباره اين محل و دشواري‌هاي توليد اين سريال دارد. به گفته وي: «اين سوله 2400 متر است و براي پيدا كردن آن به عنوان لوكيشن بخشي از كار، مشكلات زيادي را تجربه كرديم كه در نهايت با همكاري شركت خدمات بازرگاني دولتي ايران وآقاي علوي، رئيس سيلوي تهران اين مكان در اختيار سريال قرار گرفت.»

وارد سوله كه مي‌شوي در يك گوشه چادري زده شده كه به سرويس‌دهي و خدمات به عوامل سريال مي‌پردازند و كمي جلوتر درست در وسط سوله دكوري كه براي بخشي از صحنه‌هاي مهم سريال ساخته شده است، جلب توجه مي‌كند. دانش‌پور مي‌گويد: «ساخت اين دكور بسيار سخت بود، چون بايد به گونه‌اي طراحي و فضاسازي مي‌شد كه بتواند با حال و هواي سال‌هاي 57 و قبل از آن تناسب داشته باشد. وي مي‌افزايد: اين دكوري كه در اينجا مي‌بيند در فيلمنامه به نام «موقعيت» شناخته مي‌شود. اين موقعيت، مكاني نظامي است كه در قصه از سوي آمريكايي‌ها و اسرائيل‌ها ساخته شده است. فضاسازي اين مكان را عزيزي‌فرد، طراح صحنه و لباس و دكور آن را امير يزدان‌صفت ساخته است.»

يكي از دشواري‌هاي سريال‌هاي تاريخي، ساخت دكور و فضاسازي‌هاي قصه است به طوري كه براي حدود 35 درصد از حجم سريال كه در اين موقعيت مي‌گذرد، چيزي حدود 2 ماه زمان صرف شده است. 10 درصد هم فضاي خارجي اين موقعيت است كه در كوه‌هاي ولنجك تصويربرداري شده است. اين مكان‌ها براساس فيلمنامه به كودتاي هايزر در ايران مي‌پردازد كه ظاهرا به طرح كورتاژ معروف است. وي همچنين سايتي را طراحي مي‌كند كه موشك‌انداز است تا در موقعيت‌هاي حساس كودتا بتوانند نقاط حساس تهران را موشك‌باران كنند. ساخت و ساز اين سايت و موقعيت‌ها در همين سوله انجام شده است. مثلا موشك‌اندازي شكل رولنيگ طراحي شده و براحتي قابل حمل و نقل است.

به گفته دانش پور، بين 40 تا 45 نفر در توليد اين سريال همكاري دارند و هر روز از ساعت 15 تا 3 بامداد در اين مكان مشغول به كار هستند.

ضرورت ساخت شهرك سينماي انقلاب اسلامي

اگر با تهيه‌كنندگان اين سريال و كارنامه آنها آشنا باشيد، متوجه خواهيد شد كه اين دو زوج هنري همواره به دنبال طرح دغدغه‌هاي سياسي و اجتماعي در آثارشان بوده‌اند. حميد آخوندي، تهيه‌كننده اين سريال كه همواره در كنارعليرضا جلالي مسووليت تهيه‌كنندگي پروژه‌هاي مختلف را به عهده داشته‌اند، مي‌گويد: «ما هميشه سعي كرده‌ايم وارد موضوعات مختلفي شويم و آنها را تجربه كنيم كه به مسائل تاريخي و سياسي مي‌پردازد، مثلا در كار قبلي كه «آينه‌هاي نشكن» نام داشت به موضوع انرژي هسته‌اي پرداخته بوديم. در اين سريال هم به يكي از وقايع مهم مرتبط با انقلاب اسلامي پرداختم كه احساس كرديم كمتر به آن توجه شده است ». وي با اشاره به نقش دخالت آمريكايي‌ها در ايران قبل از انقلاب، ماجراي حضور ژنرال هايزر از دي ماه تا بهمن 57 در تهران و حوادثي كه آن زمان رخ داد بويژه نقش نيروهاي انقلابي ارتش در همراهي مردم و امام را موضوع اين سريال معرفي مي‌كند.

با توجه به موضوع اين سريال به نظر مي‌رسد اين يك كار مناسبتي باشد كه براي پخش در ايام دهه فجر توليد مي‌شود، اما آخوندي ضمن مخالفت با مفهوم سريال مناسبتي مي‌گويد: تاكنون زماني از سوي گروه فيلم و سريال شبكه يك سيما براي پخش به ما ابلاغ نشده است. حداقل براي دهه فجر امسال اين كار آماده پخش نمي‌شود. شايد سياست شبكه اين باشد كه بعدا در يك مناسبت ديگر مثلا دهه فجر سال آينده اين سريال را به نمايش بگذارد.

آخوندي به مفهوم مناسبتي بودن سريال‌هاي تلويزيوني انتقاد كرده و مي‌گويد: من شخصا اعتقادي به مناسبتي بودن سريال ندارم. مثلا موضوعاتي ازجمله دفاع مقدس، انقلاب اسلامي، مشكلات اجتماعي و مسائل اخلاقي به مناسبت خاصي نياز ندارد و هر زماني مي‌توان درباره آنها صحبت كرد و فيلم ساخت. حتي به نظر من قصه كربلا و امام حسين(ع) هم به ايام محرم محدود نمي‌شود و در هر زمان و دوره تاريخي قابل طرح است. موضوع اين سريال كه درباره دخالت‌هاي آمريكا در سياست‌هاي داخلي ايران است هنوز هم ادامه دارد و همچنان يك اتفاق تازه است. لذا به نظر من لبه آتش يك سريال مناسبتي نيست و هر زماني براي نمايش آن مي‌تواند مناسب باشد.

بدون شك يكي از عناصر و مولفه‌هاي مهم در ساخت و توليد يك سريال تاريخي، انتخاب لوكيشن مناسب با ويژگي‌هاي تاريخي آن دوره است. فرقي نمي‌كند كه اين سريال مثل مختار به گذشته خيلي دور مرتبط باشد يا همين سريال «لبه آتش» كه با محوريت تاريخ معاصر ساخته مي‌شود. واقعيت اين است كه مثلا براي نمايش همين تهران در سال 57 ديگر نمي‌توان از خيابان‌ها و لوكيشن‌هاي شهري استفاده كرد. بافت فرهنگي و جغرافيايي شهر آنقدر تغيير كرده كه ديگر نشانه‌هاي ظاهري آن سال‌ها نيز حتي در نوع پوشش و مدل اتومبيل‌ها نيز تصويري از آن سال‌ها را به نمايش نمي‌گذارد. آخوندي در ارتباط با اين مشكل مي‌گويد: يكي از مشكلات عمده ما در اين سريال و اساسا هر سريالي كه قرار است به تاريخ انقلاب اسلامي در دهه 50 و 60 بپردازد، اين است كه يك مكان مشخصي كه شمايل و بافت شهري و انساني آن دوره را فضاسازي كرده باشد، نداريم. ما براي آكسسوار اين سريال خيلي مشكل داشتيم. مثلا نمي‌توانستيم در فضاي بيروني شهر تصويربرداري داشته باشيم، چون همه چيز از ساختمان‌ها و اتومبيل‌ها يا مدل لباس و پوشش افراد بشدت تغيير كرده است و براي تصويربرداري به دكور سازي و بازسازي اين موقعيت‌ها نياز داريم كه بالطبع هزينه و وقت زيادي از عوامل توليد مي‌گيرد و بايد دكورهاي ساخته شود كه بعد از اتمام كار بي‌استفاده نماند.

او مصرانه از من مي‌خواهد تا اين قسمت از سخنانش را برجسته كنم تا شايد مسوولان فرهنگي و مديران تلويزيوني آن را بخوانند تا شايد زمينه تحقق پيشنهاد او فراهم شود. آخوندي تاكيد مي‌كند: پيشنهاد من اين است همچنان كه مكاني مثل شهرك غزالي كه موقعيت ايران دهه 30 و 40 را بازسازي كرده كه هر فيلم و سريالي كه به آن دوره تعلق دارد در اين شهرك توليد مي‌شود يك شهرك سينمايي از ايران دهه 50 و 60 هم ساخته شود تا توليد آثار سينمايي مربوط به اين دوره كمتر با مشكلات و مانع در انتخاب لوكيشن مواجه شود. الان دكورسازي‌هايي كه انجام مي‌شود به دليل اين كه پيوسته و متمركز نيست و يك حالت جزيره‌اي دارد، موقتي بوده و در بسياري از موارد در كارهاي مشابه هم نمي‌تواند مورد استفاده قرار بگيرد. يا براي تهيه اتومبيل‌هايي كه در آن دوره استفاده مي‌شد، بشدت مشكل داريم. در حالي كه اگر يك شهرك سينمايي انقلاب اسلامي داشته باشيم، هزينه و بودجه‌اي كه براي ساخت دكور يا اجاره لوكيشن صرف مي‌شود را مي‌توانيم در بخش‌هاي ديگر توليد استفاده كنيم. مثلا با مديريت خوبي كه در حراست سازمان شده ما در تهيه سلاح مورد نياز يك فيلم يا سريال مشكلي نداريم و هر زماني كه به سلاح نياز داشتيم در اختيار مجموعه قرار مي‌گيرد در حالي كه در گذشته بايد يك فرآيند طولاني اداري را طي مي‌كرديم تا بتوانيم از سازمان‌هاي نظامي، سلاح اجاره كنيم. گاهي هم براي دريافت سلاح مجبور بوديم فيلمنامه را در اختيارشان قرار دهيم كه بعضا فيلمنامه مورد قبول آنها نبوده و چه‌بسا مجبور مي‌شديم براي دريافت سلاح فيلمنامه را متناسب با سليقه آنها تغيير مي‌داديم. من از مسوولان تقاضا مي‌كنم كه حتما براي ساخت يك شهرك سينمايي براي دهه 50 و 60 از تاريخ معاصر ايران اقدام كنند.

حميد آخوندي از آن دست تهيه‌كنندگاني است كه از دستياري كارگرداني شروع كرده و در بسياري از سريال‌ها به عنوان مشاور نيز در كنار كارگردان حضور دارد. در آن فضاي سرد سوله وي در كنار جواد افشار با دقت بر فرآيند توليد نظارت مي‌كرد و رابطه نزديك و صميمي با عوامل مختلف سريال داشت.

روانكاوي نقش برايم جذاب بود

فرهاد قائميان ازجمله بازيگران توانمندي است كه دير به سينماي ايران معرفي شده. با اين كه در ميانسالي چهره او به مخاطبان معرفي شد، اما با قابليت‌هاي بازيگري خود توانسته بسرعت شايستگي‌هاي خود را نشان دهد. ابتدا كه وارد سوله مي‌شويي فيزيك درشت و گريم متفاوت او با سري طاس و لباس ارتشي كه تن كرده بيش از ديگران او را در معرض ديد قرار مي‌دهد. با اين حال قائميان بسيار بازيگر خوش مشرب و گرم و صميمي‌اي است كه هميشه ارتباط خوبي با اصحاب رسانه دارد. ابتدا به سراغ او مي‌روم تا از نقشش كه حضور پررنگ و محوري در اين قصه دارد، برايمان بگويد.

وي درباره نقشش چنين مي‌گويد: من نقش يك سرگرد به نام جلال خسروي را بازي مي‌كنم كه در مكاني به نام موقعيت با 2 نفر ديگر قرار مي‌گيرد، البته اين موقعيت هم از لحاظ جغرافيايي و هم از حيث رواني ـ عاطفي، نقش مهمي در درام دارد. آنچه براي من جذابيت داشته موقعيت روانشناختي اين شخصيت‌ها در يك شرايط بحراني است تا ما به ازاي تاريخي آنها. ضمن آن كه اين 3 شخصيت اساسا واقعيت تاريخي ندارند، اگرچه در بستر يك اتفاق تاريخي مورد استفاده قرار گرفته‌اند. او كه با كارگردان‌هايي مثل ابراهيم حاتمي‌كيا، اصغر فرهادي، رسول ملاقلي‌پور، احمدرضا تبريزي، احمدرضا درويش، رسول صدرعاملي و... كار كرده تجربه نقش‌آفريني در شخصيت‌هاي متفاوت و چه‌بسا سخت را داشته و يكي از جذابيت نقش سرگرد در لبه آتش به خاطر همين تفاوت و سختي نقش است. قائميان درباره اين نقش مي‌گويد: براي من به عنوان بازيگر چالش داشتن با موقعيت رواني سرگرد جلال خسروي اهميت داشته است. اين كه در شرايط مختلف چه واكنش رفتاري از خودش نشان مي‌دهد. او بايد تصميم بزرگي بگيرد كه در ارتباط با گذشته آنهاست و بسيار تصميم دشواري است. در واقع اين شخصيت يك نقش كليشه‌اي نبود و چون ما به ازاي تاريخي هم نداشت بايد از آموخته‌ها و تجربيات خودم استفاده مي‌كردم و همين، بازي در اين نقش را برايم جذاب مي‌كرد.

افشار: ما تلاش كرديم به گونه‌اي قصه را روايت و پردازش كنيم كه براي هر سطحي از مخاطبان تلويزيون، جذابيت لازم را داشته باشد.

واقعيت اين است كه موقعيت سوله و سكانسي كه من در آن حضور داشتم هم به دليل نوع دكور و نور پردازي و هم ميزانسن و حضور 3 بازيگر خيلي به فضاهاي تئاتري پهلو مي‌زد و به نظرم رسيد كه ممكن است اين فضا و موقعيت خاص روي جنس بازي بازيگران هم تاثير بگذارد و به كار تئاتري نزديك كند، اما قائميان مي‌گويد: شايد فضايي كه الان در اين صحنه مي‌بيني تئاتري به نظر برسد، اما در تصوير تلويزيوني و بستري كه روايت داستان ايجاب مي‌كند اين تصور را القا نمي‌كند كه فضاي كار تئاتري است. يعني نوع دكوپاژ و ميزانسني كه آقاي افشار انتخاب كردند اين حس را تداعي نمي‌كند. در ضمن از لحاظ بازيگري هم من و دوستان ديگر تلاش كرديم به اين فضا نزديك نشويم و جنس و نوع بازي ما به تله‌تئاتر شباهت پيدا نكند. اميدوارم كه بتوانم از پس نقش بربيايم.قائميان يكي از امتيازات اين كار را علاوه بر نگاه متفاوت جواد افشار در كارگرداني و روايت قصه تعامل و همكاري با دو بازيگر ديگر دانسته و مي‌گويد: اين سريال فرصتي ايجاد كرد تا با حسن پورشيرازي و اميرحسين دلاوري يك بده‌بستان خوبي از حيث نمايشي داشته باشم و تجربه جديدي را در سريال تلويزيوني كسب كنيم.

البته اين تعامل در ارتباط نگارنده با حسن پورشيرازي نتيجه‌اي نداشت و حاضر نشد درباره نقش خود صحبت كند. با اين حال او در 164A كه در حال تصويربرداري بود موقعيت دشواري را بازي مي‌كرد. سكانسي كه وي تلاش مي‌كرد با تلاش و تقلاي فراوان دستان بسته خود را از طناب آزاد كند. در آن هواي سرد سوله وي بايد سرماي آبي را كه به صورتش براي نشان دادن تعرق پاشيده مي‌شد تحمل مي‌كرد و در هر برداشت نيز همين عمل تكرار مي‌شد. شمايل او با يك افسر ارتشي تناسب زيادي داشت.

سرباز مرفه در موقعيت

اميرحسين دلاوري كه يكي از فيلم‌هايش به نام نفوذي بر پرده اكران است از بازيگران تئاتري است كه اينجا نقش يكي از اين سه فرد كودتاچي را بازي مي‌كند. دلاوري درباره نقش خود چنين توضيح مي‌دهد: من نقش سربازي به نام مجيد را بازي مي‌كنم كه از طبقه مرفه آن دوره بوده كه بنا به دلايلي كه در داستان مشخص مي‌شود به سربازي مي‌رود و در جريان سربازي و يك رابطه عاطفي درگير اين ماموريت و ماجرايي مي‌شود كه داستان سريال را تشكيل مي‌دهد.

او نيز از همكاري با 2 بازيگر ديگر اين سريال بشدت ابراز رضايت كرده و مي‌گويد: من قبلا با فرهاد قائميان در فيلم مخمصه همبازي بودم و البته از قبل در تئاتر با هم همكاري داشتيم و خيلي خوشحالم كه براي اولين بار در كنار حسن پورشيرازي كسب تجربه مي‌كنم.

تاريخ براي عبرت‌آموزي نه روايت

2 گونه ژانر سينمايي در كارنامه حرفه‌اي جواد افشار بيش از سبك‌هاي ديگر ديده مي‌شود: ژانرهاي تاريخي، وحشت و ماورائي. او كه سال 73 با فيلم تلويزيوني عكس آخر كار خود را آغاز كرد سريال‌هايي مثل خانه مهر، غروب بي‌پايان، سايه سكوت، پول كثيف، روز رفتن، روزهاي زيبا، گل يا پوچ و جابربن حيان را ساخته و فيلم سينمايي او به نام كلبه در ژانر وحشت اثر قابل قبولي بود.

جواد افشار درباره انگيزه خود از كارگرداني سريال لبه آتش مي‌گويد: سريال سي‌امين روز را براي شبكه 2 كارگرداني مي‌كردم كه آقاي آخوندي و جلالي پيشنهاد اين سريال را به من دادند. من هم وقتي متن قصه را خواندم علاقه‌مند شدم اين كار را بسازم. به اين دليل كه در زمينه تاريخ انقلاب اسلامي كار متفاوتي مثل اين سريال ساخته نشده بود. در واقع نوع فيلمنامه و داستان بسيار جديد و مدرن است. ضمن اين كه به لايه‌هاي شخصيت‌هاي وقايع انقلاب در سال 57 مي‌پردازد. به عبارت ديگر ايجاد يك موقعيت دراماتيك براي پرداخت به شخصيت‌ها در آن دوره تاريخي است كه در واقع واكنش آدم‌ها در شرايط خاص را روايت مي‌كند كه نوعي روانشناختي كاراكترها در آن برجسته است.

او تاريخ را يكي از علائق و دغدغه‌هاي جدي خود مي‌داند، اما نه صرفا براي دانستن كه براي عبرت گرفتن از آن و به همين دليل از ساخت اين سريال استقبال مي‌كند. درباره چگونگي اين درس‌آموزي از تاريخ نيز افشار به نكته جالبي اشاره مي‌كند: نمي‌توان از شيوه مستقيم و به شكل اندرز و نصيحت از حكايت‌هاي تاريخي براي عبرت گرفتن استفاده كرد و مخاطبان در برابر اين رويكرد مقاومت مي‌كنند. لذا ما تلاش كرديم اين آموزه‌هاي تاريخي در لايه‌هاي پنهان و موقعيت‌هاي دراماتيكي كار نهفته باشد و به واسطه روايت داستان به مخاطب منتقل شود.جواد افشار درباره تمهيداتي كه براي جذب مخاطب لبه آتش انديشيده است، مي‌گويد: ما تلاش كرديم به گونه‌اي قصه را روايت و پردازش كنيم كه براي هر سطحي از مخاطبان تلويزيون، تماشاي سريال جذابيت لازم را داشته باشد. يعني اگر مخاطبي هم كه درباره وقايع تاريخي قصه شناخت كافي نداشته باشد اطلاعات لازم در لابه‌لاي قصه به او داده خواهد شد. ضمن اين كه در بستر اين موقعيت تاريخي به روانكاوي شخصيت‌هايي مي‌پردازيم كه قابل تعميم به هر موقعيت انساني ديگري هم هستند. ما در اين سريال نشان مي‌دهيم كه چگونه شرايط بيروني و تاريخي بر انسان‌ها تاثير گذاشته و آنها را دستخوش چه تغيير و تحولاتي مي‌كند. ايجاد اين موقعيت ظرفيت بالايي از بازيگري را طلب مي‌كرد و به نظر من بازيگراني كه براي ايفاي اين نقش‌ها انتخاب شدند خوشبختانه از توان خوبي براي پردازش و بازنمايي نقش برخوردارند.

سريال لبه آتش برخلاف بسياري از سريال‌هاي تاريخي، بازيگران كمي دارد و بيشترين حجم بازي به همين 3 بازيگري كه به آنها اشاره كرديم، مربوط مي‌شود. افشار اما اين ويژگي را يك امتياز براي خود مي‌داند و مي‌گويد: اين كم بازيگر بودن براي من امتياز خوبي بود به اين لحاظ كه مي‌توانيم از توانايي بازيگران و ظرفيت دراماتيكي قصه بيشتر و بهتر استفاده كنيم.

برداشت آخر

اگرچه بيش از 3 دهه از قصه اين سريال در تقويم تاريخ مي‌گذرد، اما درس‌هاي تاريخي، زمان‌بردار نيست و بازنمايي آن در بستر يك ساختار بصري ـ دراماتيك چه‌بسا تاثيري بيش از تورق كتاب تاريخي باشد. حال بايد منتظر بود تا لبه آتش برصفحه تلويزيون نمايان شود تا درباره قدرت اين تصوير بهتر قضاوت كرد. لبه آتش را مهدي سجاده‌چي به نگارش درآورده و قرار است در 15 قسمت 45 دقيقه‌اي از شبكه اول سيما به نمايش درآيد؛ نمايش گوشه‌اي از تاريخ با روايتي روانكاوانه.

سيدرضا صائمي / جام جم



www.mahdipc.tk http://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.com
سایت خدماتی تک بیست



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: