هويت ايراني ، گمشده من است
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
هويت ايراني ، گمشده من است
نوشته شده در سه شنبه 21 دی 1389
بازدید : 22
نویسنده : مولوی
محمود استاد محمد اگرچه كم كار است، اما از آنجا كه در 4 دهه حضور تئاتري‌اش يك خط را دنبال كرده، كارنامه‌اي پربار را از خود به جاي گذاشته و به نويسنده و كارگرداني صاحب سبك تبديل شده است.

او اين روزها نمايش «كافه مك آدم» را در سالن چهارسوي تئاتر شهر روي صحنه دارد؛ نمايشي كه برخلاف ظاهرش نه سياسي، بلكه اجتماعي و تاريخي است. داستان «كافه مك آدم» اگرچه در سطح رويي درباره پديده مهاجرت است، اما در لايه‌هاي زيرين به واكاوي بحران هويت مي‌پردازد. اجراي اين نمايش، بهانه‌اي بود براي گفت‌وگو با محمود استاد محمد درباره تئاتر جستجوگر و جستجوي هويت ايراني.

در كارهايتان هميشه توجه ويژه‌اي به فرهنگ ايراني داريد ، اين دغدغه از كجا آمده است؟

هر نمايشنامه‌نويسي معمولا بنا به احساس دروني كه غالبا با دلواپسي همراه است، ناگزير به قلم پناه مي‌برد تا جامعه را از دغدغه خود آگاه سازد يا در اثر خود به جستجوي گمشده‌اي برمي‌آيد. توجه خاص من به فرهنگ ايراني از همين جهت است.

يعني گمشده شما هويت ايراني است؟

فرهنگ ايراني و هويت ايراني همه دلواپسي، دغدغه و انديشه من است. سعي مي‌كنم با زبان نمايش فرياد كنم: هويت ما گمشده است، هشدار مي‌دهم، تا گوشي شنوا پيدا شود، حتي مليت چند هزار ساله‌مان را هدف مي‌گيرم تا بلكه به هويت خود دست يابم.

يعني با نمايشنامه‌هايتان در اعتلاي فرهنگ ايراني مي‌كوشيد؟

نه. مقوله اعتلاي فرهنگ بحث ديگري است و اصلا در آن ادعايي ندارم. چيزي كه از دوران جواني و سال‌هاي دهه 40 و 50 خورشيدي باعث دلواپسي من بوده، هويت ايراني است. مساله سبك شمردن و بي‌اعتنايي به هويت ايراني كه نتيجه كم‌كاري فرهنگي است. متاسفانه اهل فرهنگ ما دچار اعوجاج‌ها، دوگانگي‌ها و پيچ وخم‌هاي بي‌ربط شده‌اند. وقتي كه جامعه دچار نوعي مدرنيزم افراطي مي‌شود، دقيقا از گم شدن هويت‌مان لطمه مي‌خوريم. جهاني كه امروزه به آن جهان متمدن مي‌گوييم كاملا با فرهنگ ايراني تفاوت دارد.

اين نظر كمي افراطي نيست؟

برعكس به قدري واضح است كه اصلا نياز به آمار و توضيح هم ندارد. تنها با يك نگاه سرسري درمي‌يابيم كه فرهنگ روم ‌باستان، يونان ‌باستان و حتي چين‌ باستان چه اندازه مورد توجه قرار مي‌گيرند. چقدر پيرامونشان فيلم مي‌سازند، تحليل و تفسير مي‌كنند و جهان امروز غرب خود را ميراث‌دار آنها مي‌دانند، اما به موازات اينها فرهنگ ايراني يا ناديده گرفته مي‌شود يا بر عليه آن فيلم مي‌سازند. براي مثال آنان مي‌خواهند نام بربر كه به دليل شكست يونان از دلاوران ايراني بوجود آمد را زنده كنند. تمدن چند هزار ساله ما را بربر و وحشي مي‌خوانند.

اما مخاطب نمايشنامه‌هاي شما كه غربي‌ها نيستند.

من به خودمان هشدار مي‌دهم چون باعث ناديده گرفتن و اهانت به فرهنگ ايراني شده‌ايم. آنان حتي درباره آبريزگاه‌هاي روم ‌باستان بر اساس تحقيقات علمي فيلم ساخته‌اند، اما درباره پديده چاپارخانه يا سيستم پيك در ايران باستان يك كلمه حرف نمي‌زنند. نكته دردآور اين است كه ما خود نيز نسبت به تاريخ و تمدنمان سكوت كرده‌ايم و به فرهنگمان بي توجه هستيم.

حالا فكر مي‌كنيد خودتان به عنوان بازيگر، نمايشنامه‌نويس و كارگردان تئاتر چقدر در جلب توجه مخاطب به تمدن ايراني موفق بوده‌ايد؟

تقريبا مي‌توانم بگويم هيچ. حتي اگر از تلاشم در اين زمينه ابراز رضايت كنم، بايد ديد كه حاصل آن چه بوده است. من در جو فرهنگي كار مي‌كنم كه تيراژ نمايشنامه تنها 1000 نسخه است، آن هم اگر از بين 100 نمايشنامه يكي از آنها به چاپ برسد. پوستر همين نمايش «كافه مك آدم» 4 روز پس از اجرا آماده شد. تا 2 روز اول اجراي ما هيچ‌گونه تبليغاتي نشده بود. حالا اين تئاتر با در نظر گرفتن گنجايش اندك سالن و تعداد اجراي كم حداكثر 5 تا 6 هزار تماشاگر خواهد داشت كه در برابر ديگر رسانه‌ها زياد نيست. شما بگوييد كه اين كوشش چه تاثيري دارد و به كجا مي‌تواند برسد؟ بايد در سطح دانشگاهي و رسانه‌هاي پرتيراژ آن هم با احساس مسووليت خاصي نسبت به حمايت از تئاتر اقدام كرد، اما واقعا هيچ توجهي به اين مهم نمي‌شود.

به دليل همين بي‌توجهي و مشكلاتي كه در اجراهاي گذشته داشتيد، جايي گفته‌ايد كه «هنوز ديوان تئاتر ال روي صحنه بود كه مجاب شدم ديگر تئاتر كار نكنم.» حالا مي‌پرسم چه چيزي باعث شد مجددا به جستجوي هويت و فرهنگ ايراني در عالم نمايش روي آوريد؟

اشاره مي‌كنم به ديالوگ شخصيت «كتايون» در نمايش «كافه مك آدم» كه به واقع حديث نفس ما نمايشگر آن است كه: «ما همون تو شناسنامه يك مهر جنون داريم...» اگر اين مهر جنون را نداشتيم، در چنين شرايطي به دنبال تئاتر نبوديم. نوعي عشق مجنون‌وار ما را به تئاتر متصل كرده است.

آيا اين بي‌هويتي هنر‌هاي ديگر را نيز تهديد مي‌كند؟

بله. مثلا در مورد زبان تاريخي‌مان بدون علم عمل مي‌كنيم. همان‌طور در مورد زبان صدر اسلام عاري از هرگونه شناخت زبان‌شناسانه و اشراف بر ادبيات و زبان آن زمان كار ارائه مي‌دهيم. حتي در مورد زبان مردم 50 سال پيش بي‌علم رفتار مي‌كنيم. هر جا يك شخصيت از 40 سال پيش را مي‌خواهند مطرح كنند، يكسري جمله و اصطلاح توي دهانش مي‌گذارند كه اصلا مبين آن شخصيت نيست. اين زبان را از فيلم فارسي گرفته‌اند.

علت اين كاستي چيست؟

از مهم‌ترين آنها ندانستن است. بي‌تجربگي مي‌تواند دليل ديگري باشد.

آيا مي‌توان از طريق تئاتر جستجوگر و تاثير بر مخاطب خاص، روي جامعه هم اثر گذاشت؟

بله. اگر درست برنامه‌ريزي و كار كنيم، مي‌شود. مثلا نمايش كرگدن به كارگرداني حميد سمندريان كه حدود سال‌هاي 49 ـ 48 روي صحنه رفت، مگر چقدر تماشاگر داشت؟ مگر مخاطبان آن از همه طبقات جامعه بودند؟ اما آن روزها در تمام تهران بحث نمايش كرگدن بود. كل جامعه درگير اين موضوع شده بود؛ از مسافران تاكسي گرفته تا مردم كوچه و بازار. البته همه اين نمايش را نديده بودند، اما هر كسي كه اين نمايش را ديده بود، حرف اين نمايش را يعني پديده كرگدن شدن انسان را به جامعه انتقال داده بود.

پس چندان هم نااميد نيستيد؟

وقتي دارم كار مي‌كنم، نشان مي‌دهد كه به آن اعتقاد دارم. آن چه وظيفه من نويسنده و هنرمند است، دارم انجام مي‌دهم. بايد ديگران هم به وظيفه خود عمل كنند.

كارگرداني كه هشدار مي‌دهد

سال‌ها پيش، وقتي كه جواني تازه كاربود، با نمايش «شهر قصه» پديده صحنه‌هاي تئاتر لقب گرفت. نوجوان بود كه پاي بر دنياي تئاتر گذاشت. پس از آشنايي با نصرت رحماني شاعر و عباس نعلبنديان نمايشنامه‌نويس هنر نمايش را به طور حرفه‌اي دنبال كرد. پس از ايفاي نقش و تك‌گويي به يادماندني «خرخراط» «شهر قصه» و بازي در نمايش «نظارت عاليه» به كارگرداني ايرج انور تجربه‌هايي در نمايشنامه‌نويسي كسب كرد.

سپس به موفقيت‌هايي در كارگرداني رسيد، تا جايي كه به يكي از برترين نمايشنامه‌نويسان و كارگردانان كشورمان تبديل شد.

استاد محمد هنرمندي كه همواره به تئاتر وفادار مانده است، تاكنون نمايش‌هاي بسياري را كارگرداني كرده و چندين نمايشنامه از او به چاپ رسيده است. نويسندگى و كارگردانى نمايش‌هاي «آخرين بازى» در سال 1378، «ديوان تئاتر ال» در سال 1380، نگارش «سپنج رنج و شكنج» 2 سال پس از اجراي «ديوان تئاتر ال» و نويسندگي و كارگرداني نمايش «عكس خانوادگي» در سال 1387 از جمله مهم‌ترين فعاليت‌هاي استاد محمد در يك دهه اخير است.

آثار وي همواره رنگ و بوي فرهنگ ايراني را حفظ كرده است. او در نمايش به دنبال چيزي مي‌گردد. استاد محمد در نمايش‌هايش هشدار مي‌دهد، شتك مي‌زند، فرياد مي‌كشد: من ايرانيم. او به دنبال هويت خود مي‌گردد.

محمد دانشور 
جام‌جم



www.mahdipc.tk http://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.comhttp://www.tak-20.com
سایت خدماتی تک بیست



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: